انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

جوری با حرفاش دلم رو می شکونه، جوری می شکونه که ... اینکه بگم "هیچ وخ نمی بخشمش" کلیشه ای ترین جمله ی دنیا بنظر میاد...

* ادم چرا بعضی حرفا رو می شنوه، نمی میره؟

** برام تکست زده: می دونم سخته پرستو، اما انقد حرص نخور
بش می گم: حرص نمی خورم فقط غمگینم

*** برام تکست داده:
زمین گیرتم اوج ِ پرواز ِ من

همیشه منتظر تغییر شرایط بودم، همیشه چیزای خووب و چیزای دیه می خواستم. همیشه می دونستم جام اینجا و تحمل کردن یک سری شرایط نیست. همیشه می دونستم. اما یک جوری صبوری کردم انگاری، یک جوری تغییرش رو " لطف " دیدم. هی فک کردم اکی تو تحمل باید کنی اوضاع همینه و "امیدوارم" تغییر کنه... اما هیچ شبی مثه امشب، داشتن همون چیزای بدیهی رو انقققققققد "حق" خودم حس نکرده بودم، از همون جنسی که شکیبایی می گه، ینی با همون غلظت، با همون اعتقاد، به همون محکمی... این زن حق-ه منه...
و تمووووووم چیزایی که همین الان داره توو ذهنم می چرخه خواستنشون، به حقیقت پیوستنشون، بودنشون، داشتنشون "حقّ ِ من-ه"...

* می خواد قوربون صدقه م بره، نمی گه خوشگلم، نمی گه عزیزم، نمی گه گلم... می گه: خوش بوم،می گه نااااااز... اخ اینایی که کلمه های خودشون رو دارن، اینایی که سلیقه ی خودشون رو دارن ....بعد؟ ذوقم میشه که خوش بو و نازم :)))

** کسایی که به یه چیز توجه دارن، کسایی که تو یه چیز اکسپرت هستن، خرید کردن تو اوون موضوع براشون یه کم سختتره. سلیقه ی خودشون رو دارن، خوب و بد، تیست خودشون رو پیدا کردن... بعد؟ اون روز صبح که داشتم می رفتم پیش هاپو، داروخانه کار داشتم بعد رو میز داروخانه دقیقن دو تا اسپری چلنج لاگوست ِاکو بود، بعد من خیلییی وقت بود دمبالش داشتم می گشتم، نیدونم بوی چی می ده، من می گم بوی لیموترش تلخ می ده، بعد خیلی بوی تابستونه فک می کنم، دوتاش رو خریدم، فک کردم یکیش رو هم می دم به هاپو... بعد اما نیدونستم واقعن خوشش میاد یا نه... من کلن عادت دوش گرفتن با اسپری رو دارم، پیش هاپو که بودم، از همین لاگوسته پیس پیس به خودم زدم، هاپو گفت چققققد این بوش خوووبه ، اسمش چیه که برم برا خودمم بگیرم؟... هنوز برای خودش رو نداده بودم، وقتی گفتم یکی هم برا تو برداشتم، کلی حال کرده بود... هوووم. اولین چیزی بود که مشترک خرید کرده بودم. توو کل زندگیم فک کنم این اولین بار بوده...دفعه ی بعد باید دوتا جوراب یه شکل بخرم... جورابا هم دنیای خووبی دارن


***  می دونی دوست دارم برم از اون ژامبونای گوشت بخرم، نه اینایی که ورقه ورقه ن و شکل کالباسن، نه... اونایی که گوله ای و دورش پوست دارن، اون ژامبون واقعنیا. بعد با یه شیشه خیارشور، حالا هرچی مسا بگه خیارشور شیشه ای خوشمزه نیس، اما من میگم این خیارشور شیشه ایا مزه ی ساندویچ رو دنیاتا عوض می کنن، با یه بسته چیپس و سی چیلی دلپذیر، اها از این پنیر زردا هم می خوام داشته باشه ساندویچمون، اسمش چی بود؟ پنیر چدار. بعدشم نونش نون باگت نباشه، نون تست باشه، اخ نرمیه نون تستایه سه نان. جای کاهو هم کلم خیلی خیلی ریز داشته باشیم. از همون مدلیا که خودم بلدم ریز کنم، خودم که نه البته، رنده المانیه مامان جان، با؟ با گوجه. گوجه هم دایره دایره خرد شه... بعد؟ صبانمون باشه. صبانه ی ساعت ١٢ای. با یه لیوان باواریای مالت...
اه، لعنتی پاشو بیا دیه

**** من دوست ندارم واسه هرکاری که انجام میدم ازم تشکر کنن، دوست ندارم که در واقع انتظار ندارم. مثلن؟ بعد هررر کاری، منظورم اون دسته از کارایی هست که بیش از تحمل خودته و انجامش میدی، یا یه لطفی قاطیشه... واقعن انتظاری ندارم که به زبون بیارن، همین که حس کنم می فهمن، درک می کنن کاری که دارم انجام می دم رو برام کافیه ... حداقل واسه همون کار زیاد و لطف، واسه اینکه دارم همه ی زحمت رو تنهایی انجام میدم و هیچ کمکی هم نمی کنن حداقل دیه نقد نکنن، کمبودها رو بیشتر نبینن...



*****راستش؟ من دوست دارم توی شهرک زندگی کنم. ینی تا قبل از اینکه برم شهرک هاپو اینا هییییچ ایده ای از زندگی تو شهرک نداشتم. بعد انگار دنیای زندگی تو شهرک با بیرونش کاملن فرق داره. سبز بودن محیطش، بعد؟ حتی راحتی لباس پوشیدن توو محیط شهرک. مثلن شوما فک کن مثل سریال دسپرت هوس وایوز، می تونی لباس ورزشیتو بپوشی، هندزفریاتو بذاری تو گوشت بیای پایین. قدم بزنی، بدویی.صبام از سر شهرک گل و روزنامه تو بخری، با یه بطری شیر و پنیرخامه ای و بیای خونه و روزت رو شروع کنی، صبانه تو بخوری...
یوسف اباد و قلهک و شهرک غرب رو هنوز دوست دارم، هنوزم خیابونا و بافت زندگیشو دوست دارم. گیرم شهرک غرب کمتر از بقیه اما دوست دارم هنوز... اما امون از شهرک، امون از ازادی و سبزیه شهرک... بعد؟ لدفن شهرک هم اضافه شه به محله های دوست داشتنیم برای زندگانی

****** همه ی خونه ها باید یه رومیزی چارخونه سفید قرمز داشته باشن

******** ادم باید یکی رو داشته باشه،لابه لای حرفاش و دیگه چه خبر گفتناش، بگه فردا ناهار می خوایم بریم خونه عزیز جون و قراره برامون قورمه سبزی درست کنه... بعد؟ قورمه سبزی فردا ناهار خونه عزیزجون، خبری باشه که میشه بهش داد...

طبقه ی بالایی اون اهنگ دسته جمعیه اکادمیه گوگوش رو گذاشته، بچه های ٣ سال پیش رو... همون که ماهان و ارمین و اوا و اوش  داشت... همون که می گفت:
یه حرفایی همیشه هست
که از درد توی سینه ست

بعله، صداش انقد بلنده که مام می شنویم. 
هومممم... اون سال اکادمی رو دوست داشتم چقد. ماهان-ش چقد خووب بود، اخخخخ اخ که وقتی اهنگ "خاکستری" ابی رو خوند... اون اهنگ، اون اهنگ رو من عااااشقم
روح ِ بزرگوار ِ من
...
این اهنگ ِ ابی معرکه ست، معرکه...