انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

من همین کامنت رو گذاشتم واسه وبلاگ میلو، همینجا هم میام می گم حرفی که زدم و نقطه. والا خیلی اعصاب دارم و خیلی بیکارم که بیام از تو هم بنویسم. مودبانه دفعه ی اخر گفتم من صحبتی باهاتون ندارم و دیگه تمایل ندارم حرف بزنیم.هی میای کامنت می ذاری این پستت با من بودی، منظورت من بودم؟ فیلانی خبر اورده که منظور پستت با من بوده.من از زندگی خودم مستقیم می نویسم تو کی هستی که بخوام ازت غیر مستقیم بنویسم. از دزد و پلیس بازی خوشت میاد. یکم فک کن، همه ی جماعت رو  فک می کنی نسبت بهت جاسوس و حسود و بدبین-ن، بهتر نیس یکم ببینی خودت چطوره رفتارت؟ اوکی من گه م اصن، تو خووب باش. ول نمی کنه...اه

در جواب اینکه خانوم فک کردن پست های من بصورت غیرمستقیم با ایشونه. من انقد جرات و صراحت دارم که حرفم رو مستقیم بزنم و مستقیم هم اینجا می نویسمش، کامنتی که براشون گذاشتم:

میلو لدفن بکش بیرون از من... هر کاری دوست داری انجام بده، از هرچی خوشت میاد، خوشت نمیاد، هر لایف استایلی که داری واسه من اصن مهم نیست که حتی بیام در موردش بنویسم. منو وارد حاشیه ات نکن. حوصله ی این بازیای مسخره رو ندارم.

این کامنت من هم پابلیکه

نظرات 14 + ارسال نظر
فهیمه دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 22:16

من واقعن میدونستم و شخصیتت همینطوره پرستو که مشکلی نداشته باشی با این چیزا،فقط دیدم زیاد گفتن،گفتم بگم نظرمو در این مورد
ای بابا.. خب اون حرف درستی نبوده واقعن.. ولی گاهی برا همه مون پیش میاد توو ناراحتی و فشار روحی حرفی بزنیم که...... اما اوهوم... با این وضع بهترین راه سکوت و قطع ارتباطه نه هم زدن ماجرا... حتی شده برا یه مدت کوتاه،قطع ارتباط و سکوت جواب میداد شاید..
پرستو جان ما پر نکشه از آسمون سفیدو آبیش فقط :(

قوربون شوما خب... میل همدیگه رو داریم، باهم در ارتباطیم خانوم :)
و میلت رو هم چک کن

فهیمه دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 19:39

:( خب من همیشه حس میکردم میلو تورو خیلی دوس داره.. لابد این کارا برا رفع ناراحتیته پرستو.. نمیدونما احمقانه س از دور نظر بدم،ولی خب همون جمله اولم..
بعد اگه همه ماجرا از اون پست در مورد سمی شروع شده باشه،راستشو بخوای من که خوندم چیز بدی حس نکردم،مثال زده بود و اتفاقن تعریفم که کرده بود...
بعدم اینایی که میگن تقلید،من رو همون جمله اولم باز تاکید میکنم :)) مثلن شاید خیلیا خیلی تیکه کلامای تورو ورداشتن،خود من یه مدت افتاده بود توو دهنم این مدلی که مینویسی مثلن : شب? خب رفتیم فلان جا. منظورم این علامت سوال گذاشتنه ته، یا مثلن آدم مدل نوشتن کسی رو دوس داشته باشه هی ناخوداگاه استفاده میکنه از مدلش،طبیعیه به نظرم. از قبول داشتنته :****
حالا من باز میگم که کامنتا رو شاید زیاد ندیدم،یا اصن از پشت صحنه خبر ندارم،خا پ چرا نظر میدم? :))
کلن همون جمله اولم ❤

فهمیه جان من اصن مشکلی ندارم، همون موقع هم اومدن صحبت کنن من خواستم باهاشون حرف بزنم برگشتن می گن که من که فک می کنم تو کامنتای منو تنهایی نمی خونی، به اینو اون نشون می دی. اوکی این حرف بنظر من خیلی زشت بود و من خیلی محترمانه بهشون گفتم که من دیگه تمایلی به ادامه ی بحث ندارم. و برام مهم نیس خب بیام ثابت کنم که حالا من اینکارو می کنم یا نه. حرف خیلی زشتیه و به خودشون هم گفتم که دیه تمایلی به ادامه بحث ندارم. اتفاقن همون موقع می خواستم صحبت کنم باهم تا سوتفاهم اون مسئله ی سمی برداشته شه... بعد حالا از اون جریان گذشته و من کاری با این خانوم ندارم اومدن برام صد خط نوشته هی می گه با من بودی تو وبلاگت، تو فلان پستت، بیخود کردی با من بودی... ینی چی اخه این حرف؟؟ من برای چی باید بیام غیر مستقیم از تو بنویسم، مگه ادم مرض داره. یا مگه تو کی هستی که من بیام از تو بنویسم، یه بار گفتم دیه تمایل به حرف زدن ندارم حالا این حرفای زشت و گیرا چیه اومدی می ده بم؟
و من واااااقعن مشکلی ندارم بابا با این صحبتا، من خودم هنو در حال یاد گرفتنم اصن این چه حرفیه. مگه من خالق ایده و غذا و کوفت و زهرمارم، اون فقط یه کامنت بود که من تاییدش کردم. و من مخلص شوما هستم فهیمه جان و لطف داری بم...

شیرین دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:13

واااا من فک کردم باهم دوستین

دوست که نه، اما مشکلی هم نداشتیم. سر مسئله ای و جمله ای که گفتن من دیگه دوست نداشتم باهاشون صحبت کنم و ارتباطی داشته باشم و محترمانه هم گفتم. اما مثل اینکه بلد نیستن حدود خودشون رو رعایت کنن و عقب بایستن...ایشون یهو فک می کنن همه باهاشون مغرضانه صحبت می کنن و پامیشن میان طومار می نویسنن و خط و نشون می کشن و ول نمی کنن

پری دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:19

والا بامزگیه خود یارو عه :))) ایناها ببینش شاد شی
http://www.namasha.com/v/iXEdDLdp

مچککرم خب
:))))

سمی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 13:00

بچه جون برو فرفرتو بساز

میلو دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:55 http://www.calmyellow.blogsky.com

این اخرین باره که جواب همتون رو اینجا میدم
یه جور حرف میزنین انگار من تو جریان نبودم نمیدونم چی به چیه, به خودم معلومه که شک ندارم ولی انقد تابلو عمل میکنین که آدم میفهمه با کی بودین
مثه اینه که انگشتتو بگیری سمت یکی بعد که گفت جانم؟ بگی با شما نبودم :) شهامتشو انقد دارم که خودمو نزنم به کوچه ی علی چپ
بله اصرار به دوستی با هیچکی ندارم منتها بیشعور نیستم ببیبنم یکی گفته ازم ناراحته بگم به جهنم, فرق اینو فک نکنم متوجه شین, نمیفهمم کدوم بازی و کدوم دست رو شدن, من دارم رو بازی میکنم شمایی که یه چیز میگی و خودتو میزنی به اون راه و پاس میدی به بغلی
فعلا هم که شمایی داری کش میدی, من یه چی به صاحب این وبلاگ گفتم و مخاطبم ایشون بود, شما چی میگی این وسط؟ :)

صاحب این وبلاگ گفت بکش بیرون اما نمی فهمی انگار تو... و اینا هم وکیلای صاحب وبلاگ هستن، حالا فهمدید چی می گن این وسط؟

مخاطب خاموش:) دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:50

یادم رفت بگم.حتی همین پست آخری که کامنتی که اینجا نوشتی رفتی توی وبلاگت پست کردی ادای پرستوعه.
جالبش اینه که فک میکنی انقد خوبی همه ازت تقلید میکنن اما زهی خیال باطل یه نگاه به خودت بنداز ببین کی از کی تقلید میکنه.

مخاطب خاموش:) دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:46

ببین میلو...خیلی سعی میکنی مثل پرستو باشی.که کاش حداقل میتونستی حس های خوبی که به اشتراک میذاره ازش تقلید کنی.خیلی سعی میکنی کارایی که میکنه رو انجام بدی.از همه ی کارایی که ازش تقلید کردی زورت فقط به کارای دم دستی میرسه.مثل میوه خشک کردن.یا یه سری تیکه کلام ها و نوع نوشتنش.که البته هیچ وقت پرستو رو نمیشه با تو مقایسه کرد چون تو روی مخی کاملا.پرستو چیزی رو مینویسه که هستش نه چیزی که توی رویاش میخواد باشه.الانم حس میکنم از اینکه نمیتونی مثل پرستو زندگی کنی سوختی و سعی میکنی انکارش کنی.انقد ک...شر میبافی بهم که طرف مقابل رو قانع کنی.واقعا چقد بیکار و خاله زنکی.بیچاره اونایی که تو رفتی توی خانوادشون.بهت یه حرف بزنن تا یه سال هی زر میزنی براشون.

سمی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:42

اه اه میدونم چقد حالت بد شده که حاضر شدی همچین پستی بذاری.بعضی آدما مثل آدامس میچبسن به لباست و هییییچ جوره نمیتونی بکنیشون.ادمایی که فک میکنن زندگی رو مدار اونا میچرخه.هی فلانی گفت و بیساری گفت.بیا مثل آدم بگو کی بود .یا اصلا بگی.خب به کسی چه کی چی گفته.مردم اختیار دهن خودشونو دارن.تو میتونی دهن خودتو ببند

ولللللللل نمی کنه

سمی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:40

برای میلو:خیلی سعی کردم سکوت کنم و حرف نزنم اما نتونستم.اونی که نتونست تموم کنه بحث رو تو بودی.تویی که راه میوفتی ببینیی کی چی گفته و به کی گفته و چرا گفته.اگه به خودت و کارات شک نداشتی بیخیال میشدی.اون همه طوماااااری که برای هممون نوشتی هنوز هست و نیا بگو که بقیه تموم نمیکنن.تو بلد نیستی یه بحث رو تموم کنی و این همون چیزیه که سر قضیه یاسمن هم بهت گفتم و بهت برخورد و اولین کامنتی هم که بعد اون پستت برام گذاشتی دوباره گفتم کش نده.اما تو ادامه دادی و هر روز منم ی خبری میشنیدم که فلانی با توئه.اره دقیقا بیشعوری شاخ و دم نداره خانوم پرفکت و با کمالاتی که به دوستی با کسی اصرار نداره.دستت رو شده.این بازیا رو تموم کن

میلو دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:10

وقتی کسی میاد میگه فلانی با توست, توام سعی میکنی بری بگی بهش با من بودی یا نه...
نبودی؟ اکی اینهمه سر صدا نداره, به اونایی که میان میگن و خبرچینی میکنن بگو ساکت باشن پس! وگرنه که یه ماهه من چشمم هم به شماها نیفتاده از کجا میخواستم بفهمم چی به چیه
درضمن بیشعوری شاخ و دم نداره که :) تو تموم به قول شما اون طومارا یه کلمه ی توهین امیز نمیتونین پیدا کنین, طرز حرف زدنم کاملا محترمانس, شما بهش عادت ندارین تقصیر من نیست ;-)
خوش باشی

پری دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 11:31

من نمی دونم قضیه چیه ولی از اون قسمت که آخر پاراگراف نوشتی اه یاد اون کلیپه افتادم که زنه میگه لطفا پسرای بدتیپ و دهاتی نیان تو پیج من. مرسی، اه! :)) دیدیش؟ اگه ندیدی حتما ببین خیلی خنده است. (اینو نوشتم فضای پستت خیلی سنگین نباشه نخواستی هم تایید نکن :دی)

خانم میلو فک می کنن من یکی از پستام بصورت غیر مستقیم با ایشونه. انی وی...نه ندیدم، اما یه جور بامزه ای گفته بودی خنده م گرفت :))))

مهسا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 08:59

میلو چی باعث میشه فک کنی انقددددد مهمی برای ما؟من حتی جواب اون همممه طوماری که اومدی برام نوشتی بهت ندادم چون اصلن برام مهم نیسی حتی در حد جواب دادن به کامنتت.پرستو هم الان اشتباه کرد برات پست گذاشت باید اون همه طوماری که براش فرستادی رو دایورت میکرد به باسنش.اصن پرستو در سطحی نیس که بخواد جواب تو رو بده.ببین من هیچ وخ ادما رو بر حسب شرایطی که توش به دنیا اومدن ،به خاطر ظاهرشون ،موقعیت اجتماعیشون قضاوت نمیکنم چون فک میکنم دست خودشون نیس...اما تو با طرز حرف زدنت،آدمو وادار میکنی به قضاوت کردن.خوش بحالت واقعا با این همممممه اعتماد به نفسی که داری.
انقد گیر نباشه.به قول خودت انقد یخه نباش.چی فک میکنی راجب خودت واقعا ؟اینکه خیلی خوبی؟خیلی پرفکتی؟خیلی با تربیتی؟اره هستی مبارک خودتُ مارس عزیزت.برو به زندگیت بچسب بابا.

میکی موس دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 07:26

هیچ وخ آدمی به این گیری و گه ای ندیدم.یه آدم روانی که مدت ها میتونه به چیزی گیر بده و طومار راجبش بنویسه. به اندازه کافی میکی موس شدنت خنده ی هممونُ درآورد.حکایت گربه س که دستش به گوشت نمیرسه.کونت سوخته ،خیلی ام سوخته...برو خودت رو اتاقت رو پتو و میز لپ تاپت رو توی آینه ببین،بعد خودت رو با کسی مقایسه کن.تیپ و ظاهرت بخوره توی سر خودت و بهرام جانت.
پدر مادرت ریدن توی تربیت تو.تو یه ادم عقده ایه بی اندازه گیر هستی که با عقده ای بازیات میدونم زندگیت رو به گا میدی.
پرستو لدفن کامنتای این پست تائید بشه.و ناراحت نباش خودت میدونی این مریضه مشکل داره و همه ی اون بچه هایی که اینجا باید بدونن این قضیه رو میدونن.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.