انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

وبلاگ راستش واسه من جاییه که بیام خودم حرف بزنمو برم. از خودم، از روزام، از خوشیام، از بدبختیام، از چیزایی که دلم پیششونه، از چیزایی که دارم، ندارم. از گریه هام. از خنده هام. از کتاب و فیلم و موزیک... و اینجا دمبال دوست نبودم،چون من کلی دوست تو دنیای واقعی دارم یا  صمیمی شدن یا برعکس جدال و بحث و دشمن و مخالف شدن....اما نشد. من از حاشیه بدم میاد. از درگیری. از ادمایی که حریم خودشون رو رعایت نمی کنن، مرز خودشون رو نمی دونن... انقد این روزا خودم مشکلات و بدبختی دارم که واقعن توان حاشیه و این حرفا رو ندارم... وبلاگ جای خوبیه. من وبلاگ نویسی رو دوست دارم اما فک کنم دیه نمی تونم... من ادم صحبت کردنای پهلو دار و حاشیه و این مسخره بازیا نیستم. اینا واسه کساییه که خیلی بیکارن، و زندگی مجازی و ادمای مجازی براشون خیلی مهمه و برام مهم نی که بخوام توضیح بدم ... من از وبلاگ ممنونم که مسا رو بم داد، جونو میرا پریسا رو... اما انقد مهم نیس به هر ضرب و زوری بمونم...کتاب ملت عشق رو بخونید، یه ذره جای خاله زنک بازی مولانا بخونیم سخنرانی شریعتی گوش بدیم. شریعتی جهان بینی ادم رى عوض می کنه. مولانا روح ادم رو خوب می کنه. و یه به تخمم قوی ای نسبت به کل جهان هستی تو وجود ادم بوجود میاره. فیلم خوب، موزیک خوب ، کتاب خوب ادم رو تربیت می کنه و من هر روز دمبال تربیت شدن، یاد گرفتنم و یه تایمی اینجا شِر کردنش... و هیچ چیزی تو هیچ کجای زمین و تو هیچ زمینه ای انحصاری من نیس. من فقط چیزایی که دیدم رو روایت کردم، و اتفاقن جلوتر از ایونت مربوطه گفتم که اگه کسی ایده ای نداره شاید تو ذهنش جرقه ای بخوره. پس هیچ کس هیچ چیزی رو پس اینجا هیچ چیزی رو به نام خودم سند نزدم و یا دمبال اینکه کی چیکار کرد، اول من اونکارو کردم، اول کی فیلان کارو کرد ندارم... اگه کسی ادرس فروشگاهی، رسپی-ه غذا و کیکی چیزی خواست خیلی راحت در اختیارش گذاشتم و یا سوالی در مورد چیزی داشت در حد توان خودم بهش جواب دادم و برا من مهم نی همه ازم خوششون بیادُ انقد سوییت باشم که همه فک کنن دختر فیلانی ام. پس جایی که خواسته ای اذیتم کرده و باهاش اوکی نبودم خیلی راحت یا گفتم نه یا گفتم توضیح نمی دم... پس دمبال این نبودم که ادم ها از من تقلید نکنن یا یه چیزی مال من باشه... دنیا پر از ادمای خفنه و خوبه، من کجای اونهمه خوبام بابا...ادمایی که خودشون رو خوب می بینن کسایین که دلشون رشد کردن نمی خواد و نگاهشون به پایین-ه. به پایینتر از خودشون . من دلم رشد کردن و یاد گرفتن می خواد و مرسی از همه ی دخدرایی که چیز خوب دیدن با من شر کردن.از همه کسایی که منو خوندن و دوست داشتن مچکرم، از همه کسایی که خوندن و دوست نداشتن باز  هم مچکرم و نظر مخالف دادن... 

چاکریم، یا علی


* دلم می خواد چند تا ست رنگی ارایش داشته باشم، مثلن چند تا پک که هرکدوم رنگ رژ و رژگونه و کرم پودر و سایه متفاوت داشته باشه. بعد هر کدوم تو یه تونالیته رنگی باشه. بعدتر چهره م متفاوت شه با استفاده از هر کدومشون... اما من حس می کنم همیشه یه رنگ و یه مدلم :|



** فیلم love me if u dare...


*** به حرف راضی و مسا گوش کردم، گذاشتم دمباله ی ابروم دربیاد. کات نکردم تهش رو دیه... راضی می گه اینجوری نچرال-تره. تنها عضو قشنگ صورتم ابروهامه، سعی می کنم تو همین یه مورد نرینم، والا

بعدتر من کلن ابروهایی که زیرش یه جوری انگار برداشته نشده اما مرتبه رو دوس دارم، مثال بارزش گلشیفته س. این دونه دونه تارای زیر ابروش انگار دیده می شه، هیچ خط-ی نداره و انکارد نشده... اما قشنگ ترش اون دختره توی مترو بود که من نمی تونستم از ابروهای قشنگش چشم بردارم. هزار برابر وایلدتز و نچرال تر از ابروهای گلشیفته... 


**** جینجر لِمون 


***** میرا یادمه گفته بودی یه بار که عاشق دمنوش درست کردنی، اکچولی زیاد هم درست می کنی. یه چند تا ترکیب بهم می گی لدفن؟ و اینکه یه مورد هم بم بگو که با بهارنارنج باشه... بنظرت بهارنارنج رو یه دیقه بجوشونم و ابشو بریزم دور که طعم تلخیش بره بعد استفاده کنم بهتر نی؟

و یه ترکیب هم بگو که با پای سیب خوشمزه شه لدفن. مچکرم :)


****** مامان زنگ زده می گه: عمو یوسف گفت پرستو زنگ زده بود، گفتم اره، گفت چی گف؟ گفتم هیچی، گفت امروز احتمالن بیاد تهران. مامان گفت تو خیلی گریه کردی پشت تلفن. گفتم بس که دهنش لق-ه...


******* امشب نه اجیل داریم، نه هندوانه، نه باسلوق نه خونه ی عزیزجون... دلم می خواد بخوام تموم زندگی رو...صدای چکه ی سیفون توالت خفه نمی شه، سوزش انگشتم که با گوشه ی ورق الومینیومیه قرص بریدم هم ... زندگی خفه نمی شه

چهل روز با چهل قاعده ی شمس تبریزی


قاعده ی هفتم

در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی نمیتوانی حقیقت را کشف کنی. فقط در آیینه ی انسانی دیگر است که میتوانی خودت را کامل ببینی.

من همین کامنت رو گذاشتم واسه وبلاگ میلو، همینجا هم میام می گم حرفی که زدم و نقطه. والا خیلی اعصاب دارم و خیلی بیکارم که بیام از تو هم بنویسم. مودبانه دفعه ی اخر گفتم من صحبتی باهاتون ندارم و دیگه تمایل ندارم حرف بزنیم.هی میای کامنت می ذاری این پستت با من بودی، منظورت من بودم؟ فیلانی خبر اورده که منظور پستت با من بوده.من از زندگی خودم مستقیم می نویسم تو کی هستی که بخوام ازت غیر مستقیم بنویسم. از دزد و پلیس بازی خوشت میاد. یکم فک کن، همه ی جماعت رو  فک می کنی نسبت بهت جاسوس و حسود و بدبین-ن، بهتر نیس یکم ببینی خودت چطوره رفتارت؟ اوکی من گه م اصن، تو خووب باش. ول نمی کنه...اه

در جواب اینکه خانوم فک کردن پست های من بصورت غیرمستقیم با ایشونه. من انقد جرات و صراحت دارم که حرفم رو مستقیم بزنم و مستقیم هم اینجا می نویسمش، کامنتی که براشون گذاشتم:

میلو لدفن بکش بیرون از من... هر کاری دوست داری انجام بده، از هرچی خوشت میاد، خوشت نمیاد، هر لایف استایلی که داری واسه من اصن مهم نیست که حتی بیام در موردش بنویسم. منو وارد حاشیه ات نکن. حوصله ی این بازیای مسخره رو ندارم.

این کامنت من هم پابلیکه

* دانژه از جاهاییه که باید یه بار مسا رو ببرم. تنها جاییه تو تهران که شیرینی هاش کرم میوه ش، دقیقن همون میوه س نه اسانس-ش. کرم شیرینی من  بلوبری و رزبری و استرابری بود و دقییییقن یه لایه ی خوووب از بری ها داشت... و شیرینی راضی اناناس و پسته بود و یه حجم دلچسب میکس اناناس و پسته با نونی مثه ناپلئونی تو دهن غوغا می کرد...



** خب امروز پشت ویترین چارلز براون هدیه ی ولنتاین هاپوم رو دیدم. یه کراوات چهارخونه ی اسپرت خوووب طوسی-سورمه ای-سفید برای اون کت طوسی اسپرت خووووبش که از ژست خریده بود. با پیراهن سفید، شلوار سورمه ای، کمربند و بوت مشکی معرکه می شه دلبرم... فقط نیدونم تا اون موقع می تونم واقعن صبر کنمو بهش ندم. انقد که ذوقشو دارم خب...

هدیه ی سالگرد؟ دستبند چرم پهن طلا-دار که لوگوی برند جیوانچی-ه... بعد من از برندهای فرانسوی خوشم میاد. اکچولی از سلیقه ی این کمپانی که برا معرفی برندشون اولین بار از ادری هپبورن استفاده کردن برای شناسوندن خودشون و کیفیت و استایل خوبی داره  ... انی وی. بنظرم لگوی شیک و قشنگی  داره و هم کار های کلس-ی هست...خب دست هاپوم یه دست مردونه ی خووبیه برام، فک کردم دستبندش لابد پهن باشه قشنگ تره که اینو انتخاب کردم


*** با راضی بیشتر از اینکه هی غصه بخوریم چرا می ره، غصه می خوریم که چرا انقد دیییییر همو پیدا کردیم. چرا اخه :|

بعد راضی و مسا دو نفری هسدن که وختایی که کنارشونم، هر چند دیقه یه بار می گن چقد دماغت خوب شده پری


**** بابا و پسرا رفتن بیرون شام. هرچی بابا اصرار کرد من باهاش نرفتم، گفتم دندونم درد می کنه مامانم دیشب برام سوپ درست کرده از سوپ مامانم می خورم... زنگ زدم با مامان یه ساعت حرف زدم. مامان رفته خونه عزیزجون. از دیشب. تموم مدت بغضم رو قورت دادم تا مامان گریه م رو نشنوه غصه بخوره. بی تاب شه.تلفن رو قطع کردم، بغضم ترکید. بلند بلند گریه کردم. دلم برا مامانم، رفیقم تنگ شده...