انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

همیشه منتظر تغییر شرایط بودم، همیشه چیزای خووب و چیزای دیه می خواستم. همیشه می دونستم جام اینجا و تحمل کردن یک سری شرایط نیست. همیشه می دونستم. اما یک جوری صبوری کردم انگاری، یک جوری تغییرش رو " لطف " دیدم. هی فک کردم اکی تو تحمل باید کنی اوضاع همینه و "امیدوارم" تغییر کنه... اما هیچ شبی مثه امشب، داشتن همون چیزای بدیهی رو انقققققققد "حق" خودم حس نکرده بودم، از همون جنسی که شکیبایی می گه، ینی با همون غلظت، با همون اعتقاد، به همون محکمی... این زن حق-ه منه...
و تمووووووم چیزایی که همین الان داره توو ذهنم می چرخه خواستنشون، به حقیقت پیوستنشون، بودنشون، داشتنشون "حقّ ِ من-ه"...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.