انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* دلم می خواد چند تا ست رنگی ارایش داشته باشم، مثلن چند تا پک که هرکدوم رنگ رژ و رژگونه و کرم پودر و سایه متفاوت داشته باشه. بعد هر کدوم تو یه تونالیته رنگی باشه. بعدتر چهره م متفاوت شه با استفاده از هر کدومشون... اما من حس می کنم همیشه یه رنگ و یه مدلم :|



** فیلم love me if u dare...


*** به حرف راضی و مسا گوش کردم، گذاشتم دمباله ی ابروم دربیاد. کات نکردم تهش رو دیه... راضی می گه اینجوری نچرال-تره. تنها عضو قشنگ صورتم ابروهامه، سعی می کنم تو همین یه مورد نرینم، والا

بعدتر من کلن ابروهایی که زیرش یه جوری انگار برداشته نشده اما مرتبه رو دوس دارم، مثال بارزش گلشیفته س. این دونه دونه تارای زیر ابروش انگار دیده می شه، هیچ خط-ی نداره و انکارد نشده... اما قشنگ ترش اون دختره توی مترو بود که من نمی تونستم از ابروهای قشنگش چشم بردارم. هزار برابر وایلدتز و نچرال تر از ابروهای گلشیفته... 


**** جینجر لِمون 


***** میرا یادمه گفته بودی یه بار که عاشق دمنوش درست کردنی، اکچولی زیاد هم درست می کنی. یه چند تا ترکیب بهم می گی لدفن؟ و اینکه یه مورد هم بم بگو که با بهارنارنج باشه... بنظرت بهارنارنج رو یه دیقه بجوشونم و ابشو بریزم دور که طعم تلخیش بره بعد استفاده کنم بهتر نی؟

و یه ترکیب هم بگو که با پای سیب خوشمزه شه لدفن. مچکرم :)


****** مامان زنگ زده می گه: عمو یوسف گفت پرستو زنگ زده بود، گفتم اره، گفت چی گف؟ گفتم هیچی، گفت امروز احتمالن بیاد تهران. مامان گفت تو خیلی گریه کردی پشت تلفن. گفتم بس که دهنش لق-ه...


******* امشب نه اجیل داریم، نه هندوانه، نه باسلوق نه خونه ی عزیزجون... دلم می خواد بخوام تموم زندگی رو...صدای چکه ی سیفون توالت خفه نمی شه، سوزش انگشتم که با گوشه ی ورق الومینیومیه قرص بریدم هم ... زندگی خفه نمی شه

نظرات 11 + ارسال نظر
میرا شنبه 5 دی 1394 ساعت 23:57

خب پرستو راستش من زیاد با بهارنارنج حال نمیکنم هرکاری کنم یه تلخی خاصی داره...اما خودم چای سبز صبحم رو حتما با گل سرخ دم میکنم نصف این نصف اون.این طعم چای سبز و گل سرخ رو عاشق...با چند قطره کم لیمو...اما چای سبز شب رو با به لیمو دم میکنم.اینا چیزای روتین و هرروزه مه...اما حوصله که داشته باشم با دارچین و شیر و یکم وانیل و نبات چای لاته درست میکنم حتا:)
بعد که اره اره جانوری لیمو هم محشری...چندوقت پیش هم یه کافه رفتم که ترکیب دمنوشش زعفرون و به لیمو و نبات بود طعم جدید و جالبی بود

من یه بار تو یه کافه خوردم چای بهارنارنج خیلییییی خووب بود. اما خودم درست کردم تلخ میشه اوهوم...
منم چای سبزم رو با به لیمو می خورم فقط... بعدم مچککککرم ❤️

memol دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 23:22

من واقعا از عکسایی که میذاشتی لذت میبردم. ولی احترام میذارم به حریمت. فقط یه لحظه فکر کردم از من ناراحتی. و من واقعا دلم نمیخواد کسی ازم رنجیده باشه :*****

نه عزیزم ناراحت برای چی؟ تازه ازت ممنونم برای تموم مدتی که ازت سوال داشتم و برام تایم می ذاشتی و کامل جواب می دادی. مرسی ممول جان

memol دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 20:27

سلام عزیزم....پرستو جان من بلاک شدم از اینستات؟

سلام مونا جان. من ادم هایی که باهاشون از طریق وبلاگ در ارتباطم رو کنار گذاشتم. ببخشید عزیزم ...

فهیمه دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 19:23

غمت نباشه پرستو.. شبا درازه ایشالا یه شب بهتر با جمعی که دوس دارین یلدایی بگذرونین.. مام خیلی وقته دور هم جمع نمیشیم... امیدوارم یه روز خودمون بتونیم کسایی که دوس داریمو دورمون جمع کنیم..
بعد من به خودم حال دادم یه ساعت بیشتر درس خوندم امروز :)) یلدامون مبااااارک.. چه با فیلم چه با درس ;) :***

هووووم درس خوندن هم دنیای خوب و قشنگیه.ولی فیلم دیدن واسه تنبلایی مثه منه :)))
ساید واقعن یه روز بشه

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:28

ولی حالمو هیچی خوب نمیکنه

یلدا جان من یه سوال بپرسم که ربطی به کامنتت نداره البته ببخشید
میلو دو پست اخرش در مورد منه، می خواستم بدونم کامنتی که گذاشتی براشون اگه نظرت در مورد من اینه چرا اینجا برام کامنت می داری و صحبت می کنیم باهم؟
مشکلی با نظرتون ندارما، نظر شماست و نظر هرکس محترم. اما چرا اینجا دیه برا من کامنت می ذاری خانوم؟

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:16

شاید تنهایی برم کافه ...

اگه حالتو خوب می کنه حتمن انجامش بده

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:59

آخه وقتی گرفته؟ چطوری فکنم؟ خوب سخته این زندگیه سگییییی

فک نکن، پاشو یه کاری کن... واسه دل خودت. یه چیزی که حالت رو خوب کنه
خیلی سخته این زندگیه سگی

مهسا...کامنت برای یاسی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:41

پری ببخش خال جان اگه اینو اینجا مینویسم
یاسی تو همون یاسی خودمونی؟طومار پشت طومار برای من از تو نوشت.چه قدر پیگیرت بود فک میکرد من ازت خبر دارم.به قول خودش الان یکسالی میشه که گیر روی همین موضوع.با تمام حرفایی که پشت سرت به بچه ها زد الان دیگه همه ی ماها فمیدیم چی دروغ بوده چی راست.دلیلی نداره به خاطر همچین آدمی میزدی وبلاگت رو پاک میکردی.
به هر حال خواسم اینو بهت بگم وقتی دیدم اینجایی.

پری دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:23

ستاره ی آخر: امسال واسه اولین سال ما هم هیچی نداریم. نه کسی میاد نه جایی میریم نه آجیل و هندونه و انار و ... امسال واسه اولین مامان وا داد... تنها کسی که هنوز تلاش می کرد به این بهانه ها دور هم بشینیم و حداقل یه کاسه انار دون شده بخوریم... میرفت خرید شب یلدایی ولی امسال... حتی انار باز نشده هم نداریم...

اشکال نداره، مامان منم وا داد. منم دارم سعی می کنم بغضمو قورت بدم. کلی فیلم دنلود کردم. قراره بشینم یه دیقه بیشتر فیلم ببینم امشب... پووووووف

یاسمن دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:13

میشه یکی بگه چه خبره ؟ من همون موقع که این خانوم باعث شد وبلاگمو پاک کنم ازینجا کشیدم بیرون نه حتی کسی رو خوندم نه کامنتی گذاشتم بعد چرا باید یک طومار فحش ازش بگیرم امروز ؟ به من چه ربطی داره ؟

والا این خانوم عادت داره به اینکار مثل اینکه، هر دفعه شروع می کنه با یکی ول هم نمی کنه طرف رو...شما هم اشتباه کردی وبلاگتو پاک کردی، یکی دیگه مثه ادامس و کنه می چسبه به ادم شوما ماها باید پاک کنیم بریم؟
منم منظورم رو فک می کنم خیلی صریح و شفاف گفتم بهشون، مثل اینکه فهمشون مشکل داره...
ایشون به طومار نوشتن عادت دارن. و نفرمایین اسطوره ی ادب ، تربیت خانودگیشون و مارس عزیزش اجازه نمی ده فحش بدن. بیشعور من و شما و کل دخترای ایران زمینیم که ایشون رو درک نمی کنیم
و راستی من فک کنم نباید یه کاری رو انجام می دم، ایشون یه ای پی دادن و ازم خواستن ببینم تو کامنتا دارم و به چه اسمیه و ای پی به اسم شما بود. بهشون گفتم. اگه نباید اینکارو می کردم ببخشید

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:01

امروز تولدمه پرستو و از همیشه دلتنگ ترم حتی...
اونی که باید باشه نیست.
چرا آدم روزای تولدش دلش میگیره؟

چه روز قشنگی بدنیا اومدی، چه اسم قشنگی خوب... این اسم های دلیل دار خیلی قشنگ و خووبن...
اونی که باید باشه یه روز میاد، قول می دم... گاهی ادم باید یه ذره صبر کنه...
امروز رو جور دیه ای بگذرون، یه جوری که به خودت ثابت کنی ادم همیشه روزای تولدش دلش نمی گیره، هوم؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.