انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

خب اخه اگه رو ننوشتن-ه تاکید کنم یه جوری ادم گهی میشم وختی که برام کامنت گذاشته می شه اینهمه پابلیک و خصوصی که بنویسم و تازه هم با دیتیل بگم که انجامش بدید. بعد خوشم نمیاد ادم خسیسی باشم تو گفتنشون. اما حس کردم یه جوره لوث-ی داره میشه این موضوع دلیل اینکه دیه دوس نداشتم بنویسم همین بود... اما خب اکی من دوس ندارم دختر بیشعوری باشم وختی اینهمه لطفتون رو می خونم و حتی خیلی نوشته های خیلییییی قدیمی یادتونه از مزه ها و خوراکیا... می نویسم ازشون فقط امیدوارم حس لوث بودنه دور شه ازم....

چاکریم-قلب-توت فرنگی

* خرررر امروز قسمت هشتم شهر**^^زاد رو داد دستم. خب دیشب رسیده بود از مسافرت. اما می دونست انتظار سریالم رو خب... داره برام اهنگ می ریزه، می گم اندی هم بریز. من اندی رو دوس دارم. می گه مگه دختری هم هست اندی دوست نداشته باشه اخه؟ می گم عه جدی؟ اکثر دخترا دوس دارن؟...

می گم می دونی هاپو من ستار دوس دارم، ابی، داریوش، گوگوش، شهرام شب پره. سیاوش قمیشی، حتی سیاوش صحنه و و و... همه ی اینا رو می تونم گوش بدم، حالا کم و زیاد. با اینکه اینا واسه یه دوره بودن اما هرررر کدوم واقعن سبک خودشون رو دارن. همه شون با صداشون از عاشقی خواستن بگن اتفاقن اما هر کدوم مدل خودش. واسه همینه که هر کدوم موندن. هر کدوم بالاخره ٣-٤ تا اهنگ به یاد موندنی دارن. چون هیچ کدوم نخواست تقلید کنه. شماعی زاده ش هم شماعی زاده شد. می دونی می خوام چی بگم؟ هیچ کس نخواس ادای اون ادم موفق-ه محبوبه رو در بیاره. خواست خودش باشه... واسه همینه وقتی می خوان مثلن تقلید صدا کنن و از ادای خواننده های مختلف رو در بیارن، باید ادای ادم های مختلف و استایل و سبکشون رو در بیارن اما مثلن موسیقیه الان؟ فقط ادای یه چیز کلی رو می شه دراورد.ایکس و ایگرگ و فیلان هم نداره،یه چی می خوننبتد اتچ-ش می کنن به خواننده های الان... منظور از "ادا" شوهای مایکل-ه مثلن... بعد؟ مولانا جانا می فرمان: خلق را تقلیدشان بر باد داد، ای دو صد لعنت بر این تقلید باد


دیه دوس ندارم از خوردنیا بنویسم.یا از صبانه ای که برا هاپوم درست می کنم یا هدیه هایی که براش می برم . یه جور لوس-ی شده این اتفاق انگار. نه اینکه من لوس می نویسم یا کار-ه من لوسه نه... حوصله توضیحش رو ندارم، ینی نیدونم چطو بگمش...

فردا صب قبل رفتن پیش هاپوم باید برم نون پیتا بخرم. موز که از خونه برمی دارم با نوتلا... باید موزا رو از وسط نصف کنم تو کره سرخ کنم. اخ موز ِ تو کره سرخ شده. اولین بار تو مالزی خوردم. بنظرم از معرکه ترین مزه هاس....بعد؟ روی نون پیتا نوتلا بمالم و روش موزای سرخ شده رو بچینم و روش مغز خرد کنم، مغز اجیل خام و رول کنم نون رو و باز تو کره سرخش کنم... اگه صب یه کم زودتر بیدار شم، دسر شکلات هم درست می کنم. 

از پرستوی نگران خبری نی، از دختری که وقتی اتفاقا، ادما  اورلب داشتن تو گریه غرق می شد... 

فردا صب پیش هاپومم بعدش می رم برا نگار فرشته بخرم فقط امیدوارم که تموم نشده باشن... بعد؟ شاید فقط دو بار دیه بتونم راضی رو ببینم تا بخواد بره. همه ش ٢ بار دیه. راضی می گف پرپر خیلی باهم بهمون خوش می گذره و واقعن الان غصمه که چه دیییییر پیدا کردیم همو، من یکی دو سال بود واقعن تنها بودمو دوستی نداشتم... هع، همه ش دوبار...

تو این هفته یه روز می رم خیابون میرزای شیرازی، لابه لای ارمنی ها و ویترین-ای تزیین شده ی کریسمسی چرخ بزنم. ادمای خوشحالی که عیدشون نزدیکه ببینم، از سر کوچه ای که همیشه منتظر اولین دوس پسرم وایمیسادم رد شم، برم همون ساندویچی که اقای ارمنی صاحبشه و سروش همیشه ازش برامون ساندویچ می خرید و مسا می گفت که زری زری گفته ژامبوناش تو دهن اب می شه، همونجایی که پاتوق من و اولین دوس پسرم بود و می گفتم سس ساندویچ منو بیشتر بزنه... ساندویچ من همیشه ژامبون گوشت بوده، سروش گاهی ژیگو می خورد، گاهی سالمون گاهی بوقلمون... برم یه ساندویچ بخورم با کیف.هع. اولین دوس پسرم بود و با بی رحمی تموم باهاش کات کردم. یه ذره هم اذیت نشدم، یه ذره هم خاطره نموند ازش برام. یه ذره هم دوستش نداشتم... از اول اینجوری بودم واقعن؟ ادما/ دخترا اصولن با اولین پسری که س***^^ک******س دارن راحت جدا نمی شن. نمی دونم الان رفته فرانسه؟ نرفته؟ راستی کی اصن به من یاد داد که میشه جدا شد؟ جدی کی گفت؟ رابطه مشکلی نداشت و سروش از ارومترین و مضحکترین مردای روی زمین بود، گزینه ی مناسب ازدواج.هع .... اها قرار بود بره کانادا نه فرانسه، داشت مثه خر فرانسه می خوند...کی به ازدواج فک می کرد؟ جدی چقد کله خراب بودم من. فک می کنم هنوزم می تونم همینقد کله خر باشم، همینقد تو یه دنیای دیه... هیچیش حالمو خوش نمی کرد. چیز زیادی یادم نی. جز فیک ارگا****سم هام تو س****ک****س براش :))))) جدی ها باید پاشم برم همون میرزای شیرازی تا یادم بیاد چه ادمی بودم و چه غلطی می کردم....شاید به ایکیای سنایی هم یه سر زدم...  یکی از اون دستمال سفره گل گلیاش ُ به خودم خیلی وقته قول دادم...بعد؟ اون روسری راه راه-ه رو هم از تی تی خریدم شاید...

 یادم رفته بود، من تو رابطه م با هاپو به دوس داشتن رسیدم. این واسه منی که "دوست داشتن" برام اتفاق نمی افتاد تو رابطه م، یه اتفاق بزرگی بوده...یادم رفته بود که ادمایی که دوس پسرم می شدن دلمو می زدن و با یه زنگ و بدون درد و خون ریزی باهاشون کات می کردم....زودتر فردا شه برم دیدن دلبرم ... 

اعتراف می کنم

یه روز فک می کردم فقط فکر هیولا ممکنه منو دچار وسوسه کنه. چون اون حسابش جدا بود. چون اون عشق بود، دو سال گریه و زاری و دلدادگی بود...فک می کردم فقط فکر اون می تونه منو وسوسه کنه، اکچولی مطمئن بودم...

بعد؟ دیدم نه. می خواید بفهمید یه ادم چطور می تونه وفادار بمونه؟ یه شرایط بهتر بهش پیشنهاد کنید. یه شرایط خیلی بهتر... من؟ وسوسه شدم. ازدواج با یه تاجر که می تونه مقیم هر کشوری که دلت خواست بکنتت و ذائقه و تیست گرون تو رو پاسخگو باشه بالاخره و رها کردن خونه ای که اذیتته...که از لحاظ اخلاقی کاملن تایید شده س و ایراد پرنس چارمینگ ما قیافه ی زشت و قد-ه نسبتن کوتاهشه بات هو کرز؟... 

راستش؟ ادمایی که هی می یان می گن ما خیلی وفاداریم ما خیلی عاشقیم ما خیلی فیلان... من فقط لبخند دارم براشون. چون واقعن شرایط بهتری داشتن و باز پاییند بودن؟ باز منتظر بودن؟ باز ادامه دادن؟ واقعن یه ادم با شرایط بهتر تو دوران فراقشون بهشون پیشنهاد داده؟ یه ادم بالاتر از ادمی که الان منتظرش هستن یا حتی توو زندگیشون هست و رابطه شون یه چیز غیر رسمی و پادر هوایی-ه ؟اگه بوده و تونستن رد کنن من بهش می گم وفاداری در برابر عشق... والا وایسادن برای کسی که بهتر از هر کسی که تو زندگیت بوده که کار شاقی نیس. دوریش اذیتت کرده، مورد دیه نبوده وسوسه ت کنه... اینا باهم فرق داره. 

من به هاپو معتقدم، به تونستن-ش، به   ساختن اون زندگی ای که من ازش می خوام. الان هیچی ذره ای شبیه خواسته ی من نی، اما من بهش اعتقاد دارم. ایمان دارم که ادم ساختن همچین زندگی ای هس... یه صبر زیاد از من لازمه فقط. و؟ یه ادمی هست که بدون صبر تموم اون چیزها رو داره... شوما از ادمی که یاد گرفته دست از ادم هایی که عاشقشه بکشه، دیه نمی تونین بیان و بهش حرف از این بزنید که پس اون عشق چی شد؟ ابشو کشیدن چلو شد... عشق، دوست داشتن هست به بودنش ایمان دارم اما به اینکه ادم چطو رها کنه و زنده بمونه؟ هع... تموم تایم به خودم می گم قراره ادم مذهبی و نون به نرخ روزی نباشی پرستو، تنها چیزی که از پرستو انتظار دارم، بااخلاق بودنه... ایستادن به پای عشق نیس، وقتی یه بار از عشقت مجبور باشی بگذری، زندگی رو مثه ادم هایی که عشقشون رو از دست ندادن نیگا نمی کنی... دروغ چرا؟ وسوسه شدم. وسوسه برای رهایی...اتاقم تاریکه.چشمامو می بندم و فک می کنم: 

What's meant to be, will always find a way

دارم سعی می کنم که با ایمان بیشتری توی قلبم از این مورد هم بیرون بیام... دلم کمکم نمی کنه، ادمایی که دل دارن زندگیه راحتتری دارن.ادمایی که دلشون مرده، هی از عقلشون استفاده می کنن، هی عقل یه چیز صفر و یکی-ه. نمی فمه بااخلاق بودن تو رابطه ینی چی... یه نتیجه ی منطقی بت می ده. دارم به عقلم اخلاق یاد می دم و سختترینه کارهاس...

و سعی می کنم به جای زندگیه بهتر اینده به صبانه ی بعدیمون فک کنم. به اینکه بعد از سه چار روز فک کردن بالاخره به نتیجه رسیدم که ایندفعه چی درست کنم.. به لحظه و اینده ی نزدیکم... به بغلی که هست. به چشم هایی که افیشالی نگاهش برای منه... بقول اکس دوس پسر سمی، هیچ وخ کفتر جلد توی دستت رو به هوای قناری-ه تو اسمون پر نده