انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

امروز یه کاری کردم که هیییییی نیشم بازه، هیییییی ها... هاپو جدیدن خریداشو به من می گه براش انجام می دم. بم گفته بود براش دو تا بلوز استین کوتاه و بلند مشکی بخرم... اول پاشدم رفدم حسن اباد، براش کاموا خریدم. دوس پسره من علاوه بر هاپو، خر هم هس دیوونه. بام نیومده حسن اباد چون فک می کنه که جای مرد نیس تو کاموا فروشیا... بعد؟ خب من بهش چی بگم انقد خودشو هاپو-طور می بینه که نمی تونه خودشو راضی کنه بیاد کاموا فروشیا... رنگ بندیه کت و کاپشناش یادم بوده، ترجیح دادم واسه کت سورمه ای زارا-ش که با جین روشن می پوشه، بش بگم با کفش و کمربند قهوه ای ست کنه و این شالگردن کرم-نسکافه ای... و اون کاپشن سبز ارتشی-شو با شلوار جین و تی شرت کرم-قهوه ای و کمربند و کفش قهوه ای و این شال کرم...

از اونجا رفدم تی شرت-ایی که می خواسته پیدا کردم. اصن سخته خب. ینی به ظاهر راحته اما اینکه دقیقن تو اون ایست و جنسی که خودش می خواد، باشه خب اینش سخته.هرچی گفتم بش بیا بریم هم قبول نکرده، گفته ایمان دارم به سلیقه ت. و اینکه جنس ها رو بلدی و قیمت ها رو هم می دونی، الکی گرون خرید نمی کنی ... 

براش تی شرت تام تیلور خریدم. بعد؟ قرار بوده بیاد مترو دمبالم، ببرتم خونه. فک کردم که عه می تونم برم از اون پیراشکی فروشه تو منوچهری برا خودمون پیراشکی بخرم... با اینکه مسیرم طولانی تر شده، اما من ادمیم که زندگی رو خیلی با خوردنیا می شناسم. رفتم پیراشکی خریدم، بین گوشت و کرم خرما و دارچین واسه هاپو نتونستم انتخاب کنم کدوم، جفتش رو براش خریدم... رسیدم پیشش، گفتم بره شیر کاکائو خنک بگیره با پیراشکیا بخوریم...جنس و مدل تیشرتش رو دیده، بعد یه ماچ گنده کرده ازم که ای ول خب هموووونیه که می خواستم. همونقد مشکی و اسلیم فیت و انقد خوشش اومده بود از رنگ کاموا و اینکه طوسی و مشکی نخریدم براش، چون اولین رنگا واسه شالگردن مردونه این دو رنگ رو انتخاب می کنن....

بعد؟ هاهاهاااا...یه کاری کردم امروز تو ماشین که راضیمه از خودم، از اینکه انقد رها و وایلد و دیوونه ام... از اینکه خررررم، از اینکه سلام پرستو، تو همون خل خودمی. هنو دیوونه بازی داری، هنو هیجان، هنو به قوانین نیگا نمی کنی، بع عرف،با باید و نبایدا و تو ترافیک شهر، یه حرکتی می کنی که... هنوزم مردم به یه ورتن...هاهاها، سلام مسا.گفته بودی توو ماشین نمیشه؟ گم شم؟راضیمه که فانتزی ها رو واقعنی می کنم...لبخنده لامصب کش میاد از کارای خودم، از خودم...

امروز؟ روز دلنشینی بود، طعم پیراشکی و شیرکاکائو غلیظ و کاموا و خرید واسه دلبر و شیطونیه عمییییق ِ  منو، حااال خوش ِ دلبر...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.