انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

از دیشب تا الان نخوابیدم. مثل دیوونه ها توو اتاقدم قدم زدم. و از کاری که  دیشب انجام داد حالم بده. نمی فهممش، حتی یه ذره، حتی یه ذره... تموم این شبا، از همون چهارشمبه تا همین دیشب خیلی راحت خوابیده بودم، با اینکه موضوع رو فهمیده بودم، اما کار دیشب ؟احساس کردم که منو روانی کرد...
و من مطمئن شدم اگه به کسی ظلمی میشه، بیشتر از گه بودن ظالم، از خاک بر سری-ه مظلوم-ه... من مطمئن شدم...
نیاز دارم پیش کسی برم و حرف بزنم. اگه شماره ی روانشناس دارید، برام بذارید لدفن... 
نظرات 4 + ارسال نظر
محدثه سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 13:47

خیلی تو فکرتم... شب های این جنسی... مراقب خودت باش

ببخشید که شماها رم نگران کردم. ادم به تنها چیزی که فک نمی کنه توو این موقعا خودشه انگار

یلدا سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 13:19

پرستو من متوجه شدم که خونه هامون بهم نزدیکه، نون فانتزیه میدون گلستان، حتی پیش اونی که اپیلاسیون میری منم میرم، خیلی برام جالب بود که بیتشر حسا و اتفاقامون شبیه بود، من دوست دارم ببینمت، اگه توام دوست داشتی بهم بگو، شاید بشه یکم باهام حرف بزنیم، شاید دوست شدیم

ینی من واقعن چطور تشکر کنم که می خواید توو این روزا کنارم باشید؟ که چطور ممنون بودنتون باشم. اما بخدا انقد حالم خرابه که تواناییه دیدن کسی رو ندارم. من حتی سمی رو هم نمی رم ببینم، واقعن سختمه... شاید تو یه فرصت دیگه همو دیدیم. اما این روزا واقعن نمی تونم.ببخشید.ببخشید.
و می دونم مشکلات بدتر هس، اما واقعن بدتر از این نمی دونم دیگه چی می تونه باشه.مغزم داره سوت میکشه دیگه...

نارون سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 13:10

پرستو این جا رو ببین یه شماره هم اون گوشه واسه وقت گرفتن هست
http://saborane.blogfa.com/

مرسی، مرسی...

memol سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 09:08

پرستو انقدرررر این حالتات برام آشناست که فکر کنم بدونم چی شده...میدونی پری من دنبال حدس و گمان و کلا آدم کنجکاوی نیستم...فقط انگار داری من ِ چند ماه پیش رو توصیف میکنی...برات بازم یه دل آروم میخوام...فقط همییییین...

مونا خدااااااا نکنه بدونی چی شده، خدا نکنه که این اتفاق یا از جنس این اتفاق برات افتاده باشه...مرسی که انقد مهربونانه کنارمی، مرسی عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.