انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* یکی از چیزایی که من و هاپو داریم و بش پوئن مثبت می دم اینه که فاصله ی خونه هامون رو هم میشه پیاده رفت-خیلی نزدیک نیست ولی میشه- و ١٥ مین بیشتربا ماشین راه نیس...

یکی از روزای سرد زمستون بود، صبش قرار بود برم خونه هاپواینا، گفتم که ماشین ندارم امروز و می خواست بیاد دمبالم که گفتم  می خوام یه کم پیاده روی کنم و پیاده میام خونتون... تو مسیر وختی رسیدم روی اون پل-ه که ماشین گذره یه حس خوبی داشت. عرق کرده بودم، خنکی می رفت توو تنم و منه عاشق ارتفاع روی پل وایساده بودمو اتوبان پایینی رو نیگا می کردم که ماشین می گذشت... اون حس کتونی و بلوز سرخابی یقه هفت ساده سادهه ی تام تیلور-ه حس خیلی خووبی بم می داد... 

از سر شهرک یه دسته شب بو براش خریدمو خودمو رسوندم بغلش


** اون روز برا صبانه مون توت فرنگی خریده بودم، یه جا هست تاکسیا وایمیسن، صبا که دلم می خواد زودتر برسم بغل هاپو حوصله م نمیگیره منتظر شم تاکسی پُر شه همین مسیر ١٥ دیقه ای رو دربست می گیرم... تو تاکسی دیدم توت فرنگیا خیلی زیاده، یه مقدارشو ریختم توو پلاستیک دادم به عاقاهه ی تاکسی. گفتم صبحتون رو با توت فرنگی شروع کنید، باشه که روزتون خوب پیش بره... امروز؟ دربست گرفتم، خوده عاقاههتو مسیر چپ و راست رو قبل اینکه من بگم می گفت. جلو ورودی مجتمع نگه داشت و گفت: یه بار من شما رو چند وقت پیش اوردم اینجا خانوم توت فرنگی... لبخندم شده، یادم رفته بود که این همون عاقاییه که بش توت فرنگی داده بودمه :)


*** هاپو می گه: پرستو می دونی دلم برا چی تنگ شده؟ 

دلم واسه لحظه ای که در ورودی رو باز می کنم برات، بعد از بغل و روبوسی ، من درو بستم و تو رد شدی،پشتت به من و جلوتر وایسادی... واسه اون موقعی که از پشت بغلت می کنمو بوت می کنم ... دلم برا این تنگ شده



**** روزی که ازدواج کنم، هیچ وخ از خواسته های ضمن عقدم، حق طلاق رو نخواهم خواست... چون خودم رو می شناسم، می دونم تقی به توقی بخوره شناسنامه مو می زنم بغلم می رم دادگاه واسه طلاق... بس که کوچکترین اختلاف نظرا بنظرم غیرقابل حل میان، بس که می ترسم از کوتاه اومدن و همیشه ادم تو سری خوره بمونم... 

شاید اینم یاد گرفتم، شاید...

ولی هیچ وخ حق طلاق رو نمی گیرم


***** من ادم صدقه دادن نبودم، اما از وختی با هاپوئم، روزایی که یادم بمونه براش صدقه می دم که مشکلا از روزش برن کنارو و خودش از بلاها حفظ شه... من نمی دونم چقد اینجوریه، چقد درسته این باور...اما دلم می خواد درست باشه، دلم می خواد این قدرتو داشته باشه

لحظه ای هم که صدقه می دم زیر لب زمزمه می کنم: صدقه چشمات

نظرات 2 + ارسال نظر
marmar پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 15:06

Parstooooo hoooim peydat kardaaam
Jiiigh das hooooraaaaa,
Az in be bad shoma khanom totfarangi hastin:-)

:)) مچکرم
و مرسی که بم لطف دارید خب

میس هیس پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 01:52 http://miss-hiss.blog.ir/

ای جان دلم ، صدقه چشمات :)

:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.