انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره


* عاقا بلوز گل گلی و دامن جین ال سی وایکی کی بود؟ یکی اون روانویس سرخابیمو بیاره تیک دان-ش رو کنارش بزنم... خاله جان  امروز برام از استانبول خریدتشون :))... بعد با فیس تایم داشت باهام صحبت می کردو دونه دونه جلو گوشی گرفته که ببینمشون. مچکرم تکنولوژی... بعد خب می میرم تا خاله جان برن انتالیا بعد بیان تهران که :/ من بلوز و دامنم رو می خوام


** عاقا من لوسم؟ :|

مثل اینکه واقعن هستم... بعد اخه تنها کسی که بنظرش لوس نیستم هاپوعه. هی لابه لای حرفاش می گه  تو دختر لوسی نیستی، من اصصصصصن اعصاب دخترای لوس رو ندارم... بعد اکثر دخترا از جمله سمی بم کامنت می دن که لوسم

کی گفته لوس بودن بده؟ من الان لوسم. بدم؟ :)) به این خوبی ... والا


*** هومممم...  دقت کردم دیدم مرجع تقلیدم شده اینستا، حالا اینکه یه مطلبی خوندم، خودم قراره اجراش کنم، به هاپو هم گفتم و اوشون قول ١٠٠ روز رو نداد، اما گفت چیزای خوب رو که دید بم می گه... اها. چیه اون مطلب؟ می خوام ١٠٠ روز، دلیل خوشالی ِ یا اتفاق خوب اون روز رو ثبتش کنم... حالا یا بصورت عکس یا نت... هرکی دوست داشت باهام شِر کنه، هرکی هم نخواست شِر کنه، واسه خودش ریزتر شه توو روزاش. واسه خودش نگه داره دلیلاشو اما داشته باشه...واقعن مگه میشه یه روزی از زندگی ادم خالی از هر اتفاق و دلیل-ی برای شاد بودن ؟ بدون حس خوب و اتفاق خوب؟

نیدونم شایدم یه روزایی بقول هاپو واقعن اینجوری باشه، هیچی نداشته باشن، ما قراره امتحانش کنیم... از فردا، ١٠٠ روز... هوز این؟


**** می گم هاپو؟ میشه بهم بگی نقاط مشترک ما کجاست؟ که چی ما رو کنار هم نگه داشته؟ یه لحظه حس کردم نیاز دارم از تو بشنوم اون مشترکاتمون رو، یه لحظه حس کردم نیاز دارم مطمئن شم چیزی جز تنامون ما رو کنار هم نگه داشته گفته...گفتم بم می گی؟ گفته اره

گفته: نگاهمون و دیدمون به زندگی روزمره. به ادما... مدل لباس پوشیدنمون، میزان اهمیت دادنمون به اتفاقا، استایل فیلم دیدنمون... بعد؟ گفته راستش پرستو نمی دونم چرا الان چیزی به ذهنم نمی رسه... و به نظر من داشتن یا نداشتنشون مهم نیس، مهم نتیجه شه. که ما کنار همیم و همو دوست داریم...

فک کردم، مشترکاتی نداریم واقعن؟ که نه من به ذهنم می رسه که بخوام پشت هم نام ببرم نه هاپو؟ ... ناراحتم کرده این فمیدنه، این دونستنه... بم برخورده حتی. که نکنه همون تنه واقعن؟

سکوت کردیم... دارم فک می کنم... یه لحظه به این نتیجه می رسم که من و هاپو چیزای مشترک شاید داشته باشیم باهم، سلایق مشترک، دید مشترک اما... اما اون چیزی که منو هاپو رو کنار هم نگه داشته اینه که جفتمون حواسمون به خط قرمزای طرف مقابل هست، جفتمون واسه اون چیزایی که واسه هم مهمه، رعایت می کنیم برا همدیگه، حواسمون به حساسیت هم هست که پا نذاریم روش... نمی خوایم جای هم تصمیم بگیریم،درک می کنیم همدیگه رو... احترام داریم واسه هم، واسه حریمای شخصیمون... 

بعد هاپو، از همه مهمتر... ما می تونیم باهم حرف بزنیم.

حمید گفته: اوهوم، حق باتوعه پرستو... من خیلی نمی دونم چیه و چرا، دارم از بودنش لذت می برم...


نظرات 2 + ارسال نظر
حریر پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 13:35

نمیتونم برات کامنت بذارم خب:(
این رسید؟

بله :) این رسید

میلو سه‌شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 14:36 http://calmyellow.blogsky.com

این 100 روز چلنجش مثه همون مموری جاره که نمیدونم در جریانش هستی یا نه که نوت می نویسه آدم و میندازه توی مموری جار.. و متعجب میشی که عه در روز مثلا ممکنه دو بار نوت بنویسی :)
Im already in
بعد پرستو مدل جواب دادنه هاپو اغلب من رو یاد مارس میندازه. منم خیلی قبل تر این سوال رو پرسیدم و دقیقا همینا رو گفت و خیلی کم اسم بردیم.. تنها دلیلش همونه که تو گفتی پرستو.. احترام و درک متقابل.. من و مارس خیلی هم گفتم خیلییییی تفاوت داریم با هم.. توی چیزای خیلی خیلی ریز مثل دست خط مثل چیزای ترش دوست داشتن توی اینا تفاهم داریم ولی خب اصل کاری همون احترام و درکه که ماروکنار هم نگه داشته...

عاره اون مموری جار رو هم یادمه، خعلی خووبه پس که توام شروع کردیش :)
واقعن بنظر منم خیلی مهمه... ادما باید درک کنن که خواسته ی خودشون رو نخوان قالب کنن به طرف مقابل و این واسه من یکی که خیلی مهمه :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.