انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

من ادم متناقضیم؟


* وقتی داشت تلفن رو قطع می کرد، حس کردم یهو ترسید. گفت: پرستو؟ الان که تلفن رو قطع کردی فکرای بد نکنیا، هی نشینی ناراحت باشی و غصه بخوریا. چیز مهمی نبود حرفه ها....
حس کردم ترسید، ترسید که واسه این موضوع و ریکشنش رهاش کنم...
و من فک می کنم چقد دردم میاد گاهی از این اخلاقش. و فکرتر می کنم که همه مون یه اخلاق گه گنده رو داریم. و عایا هر ادمی بخاطر اون اخلاق گه گنده ش سزاوار عشق ورزیدن، دوست داشته شدن نیست؟ که بخاطر اون اخلاق های بدشون گاهی چشممون رو می تونیم رو همه چیز ببندیم و رد شیم از اون ادم...
 اخلاق گنده ی گه من چیه؟ ... واقعن دوست داشتم بدونم که ادمها بخاطر دوست داشتنم چه اخلاق گنده ی گهی از من رو تحمل می کنن...
من معتقدم هر ادمی، یه اخلاق گه گنده و یه اخلاق خوب گنده داریم.


** راستش؟ یک ماه نشد و من تصمیمم رو گرفتم. تو همون سیزن های اول سریال دیدنم... و راستش تصمیم قطعیه نع و عاره ای نیس. واسه اولین بار فک کردم تو زندگیم لازم نیس "همین الان" انتخاب کنم. حتی اگه شرایط جوری باشه که شبیه انتخاب همین الان-ی باشه... دراز می کشم، رازیم از تصمیمم. دوش می گیرم، راضیم. راه می رم تو خیابون و فک می کنم به تصمیم و؟ راضیمه...
الان نمی تونم انتخاب کنم و برای خودم شرایطی می سازم که زمان مناسب و دید مناسب بده که بخوام انتخاب کنم، که بقول ترجمه ی کلمه به کلمه ی انگلیسیش، رو موضوع بخوابم... واقعن چقد بجاس این اصطلاح، واقعن...
و من از اینکه تو ٢٥ سالگیم، تا روز تولد فک می کردم ٢٦ سالم شده امسال و اون روز فمیدم که نتچ، ٢٥ ساله ای بیش نیستم... تو ٢٥ سالگیم یاد گرفتم واسه خودم یه راه جدید بسازم، یه راه حل دیه ... راضیمه


*** ممول گفته بودی بنویسم قراره چیکا کنم. نمی خواستم بنویسم اینجا. راستش؟ می ترسم اینجا بنویسمشو عمل نکنم. اما خب چون پرسیدی اکی بت می گم :)
هدفم اینه که ٦ ماه این برنامه ی هفتگی رو رعایت کنم... چرا ٦ ماه؟ نیدونم. اما حس یه تایمی رو بم می ده که نه طولانیه و نه کوتاه... حس اینکه یه کاری رو دارم دمبال می کنم و می تونه بعد از این تایم نتیجه بده... ثبت نام ها رو هم انجام دادم البته
روزای زوج باشگاه بدنسازی
دوشمبه ها کلاس غزلیات و مثنوی خوانی
روزای فرد روزی ١-٢ ساعت برنامه ی کد کار کنم. که این مورد رو خودم باید تو خونه کار کنم روش. چون کلاساشو رفتم و بعلت تنبلی و حس اینکه دوس ندارم پس نمی خوام یاد بگیرم گذاشتم کنار. الان حس می کنم اکی همه مون یه قورباغه داریم و همیشه اینطور نیست که بتونیم چیزایی که دوس نداریم رو ایگنور کنیم. تصمیم گرفتم قورباغمو بخورم ... 

موقع خواب نه تنها مشکلات گنده تر می شن، تصمیم ها هم راحتتر گرفته می شن انگار... بعد؟ صب که پا میشم گاهی میبینم پوووف، انرژی دیشبه رو ندارم براش... امروز صب داشتم فک می کردم که یه کم خوابالوام و شاید حس شروع تصمیم دیشب رو ندارم. مثلن از فردا یا هفته ی بعد... تو دستشویی که بودم، به اینه روبه روم که نیگا می کردم و حض می کردم از ابروهام. که نات انلی چقد پهن و خوب شده بات السو خودم بر داشتمشون :)... با اینکه هاپو نیست و نیدونم کی میاد رفته بودم واسه خودم اپیلاسیون و اصلاح صورت... به هاپو تکست داده بودم که: رفتم ارایشگا، لاک فیروزه ای زدم، دوش گرفتم، سوتین سفید پوشیدم، از بوی ٢١٢ س****ک****سی زدم، بعد؟ اما تو نیستی :| ...
و فک کردم خوب چه خووب که به خودم این لذتا رو دادم. وختی تکستمو فرستادم، داشتم فک می کردم اگه فقط ٦ ماه رو این چیزایی که می گم وایسمو انجام بدم، خیلی خووب و اکیه. ٦ ماه فقط... نه که کار سختیم باشن ها، نه. واسه من سخت بود. سخت؟ نتچ. انستلی تنبلیم داره میاد... هیولا بم گفته بود پرستو تو خیلی دختر سختکوش و با پشتکاری هسدی... مامان هم همیشه همین لیبل رو بم می زنه. من حرف مامان رو قبول دارم. چون مثلن هیچ وخ نیومده بگه پرستو تو دختر خوشکلی هسدی یا هربار که همه بم می گن دماغت چه خوب و طبیعی شده، مامان می گه نه خیلی... اکچولی تنها کسی که بم گفت خوشکلم هاپوعه. و بم گفت بیشتر از خوشکل بودن قیافه م خاص-ه. و خب چه اشکال داره اگه تالا دختر خوشکل کسی نبودم... انی وی، این روزا تنبلیه به سختکوشیه و پشتکار داشتنه پرستو داره می چربه. از وختی هیولا اومده تو زندگیم معنی زمان برام تغییر کرده. ٦ ماه خیلی زمان طولانی برام. ینی سنگین نیست وزنش. منی که هفته برام یه تایم طولانی و بلاه بلاه بود، الان عادیه برام. یه هفته، ٥ هفته،٣ ماه... و فک می کنم واقعن ٦ ماه خب انقدا طولانی نیس. به ابروهام نیگا می کنم و فک می کنم هاپو اولین کسی بود که جای اینکه بگه لبای قشنگی دارم، گفت ابروهات خیلی خووبن... یه جوره شکسته و پهن و پُریه... و من از کسایی که ته ابروشون رو تیغ می زنن و با مداد می کشن یا تتو کردن ابروهاشون رو خوشم نمیاد... و هردفعه که می رم ارایشگا، بعدش از ابروهام براش عکس می فرستم که مطمئن شه خانوم ارایشگر واسه خودش خلاقیت به خرج نداده رو ابروهام ...
فک می کنم شاید از امروز چیزی که تو ذهنمه رو شروع کردم. ٦ ماه برنامه داشتن واسه هفته ت،٢ شمبه ها فیلان کار، چند ساعت در هفته فیلان کار و یک روز در میون هم فیلان کار... سخته رعایت کردنش؟ نیدونم !

* من سبک سفر می کنم. کل ساکم می شه یه کوله پشتی و یه کیف دستی کوچیک... همه لباسی که بر می دارم یه دست مانتو و کفش اکی واسه بیرون رفتناس. دو دست لباس خونگی و لباس زیر و حوله... یه دونه جوراب و یه دمپایی رو فرشی.یه کیف کوچیک لوازم ارایش و یه کتاب...
و شبی که قراره برگردم، همه ی لباسامو تو مسافرت می شورم و وختی می رسم خونه فقط یه دست لباس تنم و ماکسیمم حوله م هست که نیاز به شستن داره. از اینکه برسم خونه و کل روز بعد رو مشغول لباس شستن و جابه جا کردن باشم متنفرم. سبک و تمیز مسافرت کردن رو دوست دارم.
و هم اینکه از هی خرید رفتن و خرید کردن متنفرم. نه اینکه متنفرم، نه . ینی خب فروشگاه ها همیشه یه چیزه خوب دارن که ما دوستش داریم و نداریمش و می خوایمش. و هی می خوایم بخریمش. خوب؟ خوب ادم یه بار می ره فروشگاه و چیزی دید می خره و برمی گرده. من تو تهران هم همینم. اصن بلد نیستم برم توو پاساژا فقط نیگا کنم. ینی اگه برم فروشگاه حدمن باید یه چیزی بخرم. واسه همین نمی رم. نگاه کردن خالی برام لذت نداره... لابد واسه همین مدلی بودنامه که هی خاله و مامان می گن خوش بحال شوهرت. چون منم از روز دوم دیه تو تیم مردا بودمو خرید و فروشگاه رفتنا رسمن تعطیل بود. ینی هدف سفر این نیس اخه بنظرم.هدف سفر لم دادن و خوب خوابیدن و غذای خوب خوردن و بستنی زیااااد خوردن و موزیک گوش کردن-ه... 

** سه تا کلمه نوشتم. همون سه تا رو می خوام... یه جور زیادی هم می خوامشون. و با همه ی زیاد خواستن ذهنم اصن درگیر این نیست که خب حالا چطوری و کی... می خوام اقا می خوام

*** من ؟ ادم رابطه ی متقابلم. اصن تعریف رابطه واسه م اینطوریه. ینی الان بیشتر این مدلی شدم. بعد این رابطه متقابل برام تو همه رابطه هاس. خانواده، دوست، پارتنر... وختی من مریض می شم و بابام مثلن بگه عه خودتو لوس نکن و برو سر کلاست و این اداها چیه و فیلان، وختی بابام مریض شه بنظر من لوس کردن و ادا و فیلان-ه... وختی هاپو یه کاری رو بخاطر من انجام نمی ده، در مقابل اگه بگه که اذیت می کنه فیلان کار و بخواد انجامش ندم منم، برام قابل قبوله. وقتی یه دوستی حواسش هست و برام تایم می ذاره، حواسم هست و براش تایم می ذارم... شاید وقتی به عمل می رسه، هرکس به شیوه ی خودش عمل می کنه. واسه هرکسی یه مدل میشه، اما من به اون اصل قضیه، به اون احترام و توجهی که توو پایه ی رابطه هست، نیگا می کنم... و راستش؟ خیلی برام نقش اون ادم فرق نمی کنه. اینکه چقد دور یا نزدیکه بم. وقتی یه کاری رو از من دریغ می کنن در مقابل خیلی انتظار اینکه من اون کارو در حقشون انجام بدم رو نباید داشته باشم... من بلد نیستم حداقل

عاقا یه سوال

سایه مشکی شاین شیکه یا جواد؟؟؟