انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* گز کرمانی


** چاوشی داره می خونه،قِل می خورم تو بغلش، با اهنگ زیر لب زمزمه می کنم: دانی که ز اغیار وفادارترم من؟ یه جوره مدل خودش وختایی که می خواد یه چیزی رو تایید کنه چشاشو رو هم فشار می ده....بعد واقعن مطمئنه، یه جوره خوبی مطمئنه...


*** هنو از حرکت امروزش نیشم بازه. همونطوری که دستش رو گذاشته رو گونه مو، لپمو فشار داد لبام اومد جلو و مححححکم لبامو ماچ کرد.. از این ابراز علاقه ی سفت و یهوییش حالم خوش شد...


**** سمی می گه حمیدو دوس دارم پرستو... قابل احترامه برام، ادمه.... گفتم مررررسی که فمیدی ادمه سمی.... گفته چطو میشه ادم نفهمه؟ گفتم خب کار خاصی انجام نمی ده هاپو و جز خودم انتظار نداشتم بقیه هم اینو حس کنن... گفته اوهوم، اما کسی که دمبال ادمیت-ه این موضوع رو می فمه....

خدایا این چه بدبختیه؟ خدایا این دیگه چه جور بدبختیه اخه؟ از خواب پریدم با صداها... گریه م گرفته. گریه م گرفته که حتی نمی تونم کپه ی مرگم رو بذارم. که ٢٤ ساعته بحث و دعوا ست... این جهنم تمومی نداره، خدا ارامش نداشته مونو هم  ازمون گرفته ... ما نفرین شده ایم. ما ادمای مصیبت زده ای هستیم که حتی خدا دلش نسوخت برامون و بعد از همه ی سختیه روز، خواب شبمون رو ازمون گرفت...

به زندگی بقیه حسادت می کنم ، به ارامش بقیه حسادت می کنم. به اینکه خواب-ه شب دارن حسادت می کنن... دلم می خواد یکی بیاد فقط همین یک هفته رو با ما زندگی کنه بعد ببینم بازم دم از خوشبختی های کوچک و امید به فرداها حرف می زنه؟ به اینکه نگاه کن چی داری تو زندگیت؟ 

ما نفرین شدیم... 

روم پتو کشیدم، رو سرمم حتی. جلو پنجره داره سیگار می کشه. تو یه خواب و بیداری و نیمه هوشیاری فک می کنم که میاد پیشم دراز بکشه یا براش بس بوده تموم ٣-٤ ساعتی که کنار هم دراز کشیده بودیم؟... چشمام داره سنگین می شه اما می خوام خوابم نبره. فک می کنم می ذاره من بخوابم بعد خودش یا پای کامپیوتر می ره بشینه یا می ره تی وی ببینه... داره خوابم می بره که می بینم یهو میاد از پشت بغلم می کنه. برمی گردم صورتشو خوابالو-طور ماچ می کنم بش می گم فک کردم بس-ت بوده دیه امروز، دیه نمیای بغلم کنی... حواسم به ساعته.باید ساعت ٢ برم واسه امتحان. جیش هم دارم. این گوشیمم سایلنت نیس، بچه ها دارن تو گروپ باهم حرف می زنن هی دینگ دینگ صداشون میاد... محکم چسبونده منو به سینه ش، پاهای یخ کرده مو گذاشته لای پاهاش، گرمای نفسش هم می خوره به گردنم.... یه خواب خوب وو ارومی منو می بره. یهو از خواب بیدار می شم.یه ربع به دوعه... پاشدم رفتم جیش کردم، گوشیمو سایلنت کردم با موهای ژولی پولیم روبه روش وایسادم می گم دلم می خواد برگردم سرجام، نرم کلاس... دستمو کشیده سمتش که می خوای بیا بغلم بخواب بعد زنگ می زنم برات پیتزا بیارانا.... فرمولایه منو خوب بلده، س****ک*****س و پیتزای توو تخت... بعد گفته عه نه امتحان داری، سوتینمو  از پایین تخت پیدا کرده برام بسته، موهامو از جلو چشمم زده کنار، گفته امروز مجبوری بری پرستو... لباسامو پوشیدم، لب و لوچه ی اویزونمو ماچ کرده فرستادتم تو اسانسور...

اخ کاش بعد از جیش و سایلنت کردن گوشیم، می شد برگردم به ارامش-ه بغلش... به خواب خوب و راحتی که بعد از این همه وخت داشتم

اینجا از همه چیز راحت می نویسم، نه؟
اکی. پس بذار اینم بگم. می دونی شکنجه ینی چی؟ می دونی حس زجر کشیدن ینی چی؟ می دونی حالت تهوع ینی چی؟
که مامانت با مردی که ازش متنفری س****ک****س داره... که فردا صبح که بیدار میشی، دلیلش رو نمی دونی اما حتی دلت نمی خواد با مامانت حرف بزنی. حتی از دستش عصبانی ای. که هر حرفی می زنی باهاش یه حرصی توش هست...من نمی تونم دیگه توو این خونه نفس بکشم. و می دونی جالبیه قضیه کجاست؟ که من حتی دلم نمی خواد ازدواج کنم... حس می کنم ازدواج ینی باید قبول کنی که کسی که عاشقی رو به مرور زمان از دست می دی... من همه ی قضایای عروس شدن و بلاه بلاه رو مثه تموم دخترا دوست دارم اما عمیقن باور دارم که ادما باید از هم دور زندگی کنن. نمی دونم. شبیه دخترا نیستم تو این قضیه ، هیچ وخ رویای عروس شدن رو نداشتم.و هیچ وخ هم نمی تونم ایده ال چیزی که توو ذهنمه رو داشته باشم، هیچ وخ اجازه ی جدا زندگی کردن رو نخواهم داشت اما ازدواج هم چیزی نیست که دمبالش باشم. وقتی هاپو بم گفت که اگه شرایط مالیش اجازه میداد الان ازدواج می کردیم، واقعن نمی دونستم که الان اینو می خوام خودم یا نه... برام مهم بود که اینو بخواد، چون منم می خوام. مهم بود بدونم که حاضره قدم به این بزرگی رو برای نجاتم برداره، انقد براش مهم هستم. اگه همچین چیزی رو نمی خواست شاید باهاش بهم می زدم حتی. اما خودم مطمئن نیستم که ازدواج می خوام...من یه دیوونه ی واقعیم. من ١٠٠٪ ازدواج رو می خوام و ١٠٠٪ ازدواج رو نمی خوام... نمی دونم.
زندگی خیلی سخته. و انقد عصابم داغونه که نبض زیر چشمم اروم نمی گیره و انگار یکی با ناخوناش رو پوستم داره ناخون می کشه و یه جوره حال بهم زنی سرم داره می ترکه و صداها حالم رو بد می کنن... اخ از صداها. دلم می خواد خفه شه. دلم می خواد گوشامو بگیرم. دلم می خواد صبح شه زودتر از خونه بزنم بیرون
من هیچ وخ خوب نخواهم شد...هیچ وخ

* دامنی که مسا برام از کیش سوغاتی اورده پوشیدم. یه گلبهیه خوب و نرمی-ه... شیوا اومده پیشم باهم اکسل خوندیم. فردا امتحان دوره ی مقدماتیش رو داریم. اکسل  یاد گرفتن یکی از چیزایی بود که رسول بهم داد. انقد که هی بم گفت پاشو برو یاد بگیر. بعد؟ دیدم ادم خنگی تو نرم افزار نیستم. همین اقای اکسل خیلی کول و باحاله. دوستش هم دارم. لابد نرم افزار درست رو می بایس شروع می کردم به یاد گرفتن... بعد؟ واقعن توو این اوضاع نمی دونم با چه پشتکار و چه حوصله ای دارم کلاسامو باشگاهمو می رم... به خودم قول دادم، ٦ ماه.٦ ماه نان استاپ... البته اون موقع که قول می دادم فک نمی کردم قراره مصیبت از اسمون بیاد رو سرم خراب شه، اما بالاخره قول-ه دیگه...
هاپو تکست داده فردا اماده شو قبل کلاس میام دمبالت، ببرمت لادن بت بستنی بدم... بش گفتم فردا اماده میشم، اما بیا دمبالم ببرتم خونه پیشت... گفته از بستنی قیفیه لادن می خوای بگذری؟ وسوسه ت نکرد؟ فک کردم. گفتم نتچ، وسوسه نشدم... گفته الان دیه مطمئن شدم که واقعن حالت خوب نی... دلم می خواد پیشش باشم، خیلی نزدیک بهش. اون بخش کوالا-ی وجودم به شدت داره نفس می کشه. دلم می خواد تو بغلش بخوابم. بعد از اینهمه شبای بد خوابیدن و از خواب پریدنا... خیالمم راحته، که الان دیه نگران چطور خوابیدنم نیستم پیشش. نگران اینکه اگه تو خواب دهنم باز موند، نگران اینکه اگه اب دهنم از گوشه لبم ریخت رو بازوش... یه دفعه پیشش خوابم برده بود، دفعه های اول بود، تو خواب اب دهنم ریخته بود رو بازوش، از خواب که بیدار شده بودم، کلی دست پاچه بودمو خجالت می کشیدم. هی می گفت پرستو اکیه. من حسم با تو اوکیه. اینا طبیعیه. من بدم نیومد بچه جون... من تو رو می بوسم، ما با هم س****ک***س داریم، لقمه ی دهنیه تو رو می خورم، این اتفاق اصن برام بد نبود، چون حسم بهت اکیه... الان؟ انقد پیش این ادم دلم راحته، ذهنم راحته که می تونم بخوابم کنارش و نگران دهن باز مونده م موقع خواب نباشم...
فردا یادم باشه پاکت پاییزیشو ببرم براش، دو تا هم اب انگور موگو موگو بخرم... مزه ی جدید کشف شده ی خرسند-طورمه... 
الان اخه چه تایمی از دوره ی منه که انقد هورنی هستم؟ ادم روز دوم پریودیش انقد هورنی می شه اخه؟؟ چم شده؟ الان از درد دلم باید می مردم ...