انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

اعتراف می کنم

یه روز فک می کردم فقط فکر هیولا ممکنه منو دچار وسوسه کنه. چون اون حسابش جدا بود. چون اون عشق بود، دو سال گریه و زاری و دلدادگی بود...فک می کردم فقط فکر اون می تونه منو وسوسه کنه، اکچولی مطمئن بودم...

بعد؟ دیدم نه. می خواید بفهمید یه ادم چطور می تونه وفادار بمونه؟ یه شرایط بهتر بهش پیشنهاد کنید. یه شرایط خیلی بهتر... من؟ وسوسه شدم. ازدواج با یه تاجر که می تونه مقیم هر کشوری که دلت خواست بکنتت و ذائقه و تیست گرون تو رو پاسخگو باشه بالاخره و رها کردن خونه ای که اذیتته...که از لحاظ اخلاقی کاملن تایید شده س و ایراد پرنس چارمینگ ما قیافه ی زشت و قد-ه نسبتن کوتاهشه بات هو کرز؟... 

راستش؟ ادمایی که هی می یان می گن ما خیلی وفاداریم ما خیلی عاشقیم ما خیلی فیلان... من فقط لبخند دارم براشون. چون واقعن شرایط بهتری داشتن و باز پاییند بودن؟ باز منتظر بودن؟ باز ادامه دادن؟ واقعن یه ادم با شرایط بهتر تو دوران فراقشون بهشون پیشنهاد داده؟ یه ادم بالاتر از ادمی که الان منتظرش هستن یا حتی توو زندگیشون هست و رابطه شون یه چیز غیر رسمی و پادر هوایی-ه ؟اگه بوده و تونستن رد کنن من بهش می گم وفاداری در برابر عشق... والا وایسادن برای کسی که بهتر از هر کسی که تو زندگیت بوده که کار شاقی نیس. دوریش اذیتت کرده، مورد دیه نبوده وسوسه ت کنه... اینا باهم فرق داره. 

من به هاپو معتقدم، به تونستن-ش، به   ساختن اون زندگی ای که من ازش می خوام. الان هیچی ذره ای شبیه خواسته ی من نی، اما من بهش اعتقاد دارم. ایمان دارم که ادم ساختن همچین زندگی ای هس... یه صبر زیاد از من لازمه فقط. و؟ یه ادمی هست که بدون صبر تموم اون چیزها رو داره... شوما از ادمی که یاد گرفته دست از ادم هایی که عاشقشه بکشه، دیه نمی تونین بیان و بهش حرف از این بزنید که پس اون عشق چی شد؟ ابشو کشیدن چلو شد... عشق، دوست داشتن هست به بودنش ایمان دارم اما به اینکه ادم چطو رها کنه و زنده بمونه؟ هع... تموم تایم به خودم می گم قراره ادم مذهبی و نون به نرخ روزی نباشی پرستو، تنها چیزی که از پرستو انتظار دارم، بااخلاق بودنه... ایستادن به پای عشق نیس، وقتی یه بار از عشقت مجبور باشی بگذری، زندگی رو مثه ادم هایی که عشقشون رو از دست ندادن نیگا نمی کنی... دروغ چرا؟ وسوسه شدم. وسوسه برای رهایی...اتاقم تاریکه.چشمامو می بندم و فک می کنم: 

What's meant to be, will always find a way

دارم سعی می کنم که با ایمان بیشتری توی قلبم از این مورد هم بیرون بیام... دلم کمکم نمی کنه، ادمایی که دل دارن زندگیه راحتتری دارن.ادمایی که دلشون مرده، هی از عقلشون استفاده می کنن، هی عقل یه چیز صفر و یکی-ه. نمی فمه بااخلاق بودن تو رابطه ینی چی... یه نتیجه ی منطقی بت می ده. دارم به عقلم اخلاق یاد می دم و سختترینه کارهاس...

و سعی می کنم به جای زندگیه بهتر اینده به صبانه ی بعدیمون فک کنم. به اینکه بعد از سه چار روز فک کردن بالاخره به نتیجه رسیدم که ایندفعه چی درست کنم.. به لحظه و اینده ی نزدیکم... به بغلی که هست. به چشم هایی که افیشالی نگاهش برای منه... بقول اکس دوس پسر سمی، هیچ وخ کفتر جلد توی دستت رو به هوای قناری-ه تو اسمون پر نده

نظرات 4 + ارسال نظر
پری یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 13:50

عالی بود... از این پست ها که باعث به فکر رفتن و تحلیل خودم میشه خوشم میاد!
بعد اون وسط داشتم با جدیت می خوندم که برخوردم به این جمله ابشو کشیدن چلو شد :)) تا حالا نشنیده بودم یهو فاز جدیتم پرید :))

مچکرم خب...لطف داری شوما
:))))

Zero شنبه 21 آذر 1394 ساعت 23:00

خوشم میاد این کامنتا رو ب چپتم حساب نمیکنی..
شاید زندگیامون خیلی متفاوت و فاصله دار باشه.. شاید اصن با خیلی چیزات مخالف باشم.. ولی از همین خودت بودن و سانسور نکردن خودت خوشم میاد... همین هو.کرز گفتنت:)
شرایط بهتر؟ اوووم خب وسوسه انگیزه بات من اصلن اجاره پیش اومدن هیچ شرایطی رو چ بدتر چ بهتر به خودم ندادم.. باورت میشه اولین و تنها بی افم بود.. هست ؟
اووم خب اره هنوز با همیم! نکیدونم چرا .. شاید به قول سارا کسی که با یکی که مشکل داره میمونه خودشم مشکل داره!
چ بدونم..
نمیدونم اصن دارم چیکار میکنم.. حوصله ندارم به این فک کنم ک دارم ب موقعیتامو هدر میدم .. نمیتونم:(
حتی حوصله جدی شدن و ازدواج و اینا با خودشم ندارما.. همین شرایط الانو عادت کردم دیگه!
ای دونت کر:|

ببین نظر اونا هم محترم اما برا من مهم نی... واقعن مهم نی. چون زندگی منو زندگی نمی کنن .... و من واقعن پیش نمیارم خودشون پیش میان یهو...
من از چیزی که هستم خجالت نمی کشم و از ضعف ها و ترس هام ابایی ندارم. نظر بقیه هم در موردشون مهم نی برام خب...
ببین من جای تو نیستم و به اندازه ی تو سختیه اینکارو نمی دونم حتمن تو هم حق داری که نمی تونی راحت رها کنی و بری...
اما حداقل خوبیش اینه می دونی داری اشتبا می کنی و اینکارو انجام می دی.ذات کار خودت رو می دونی...و اوکی. یه جا لابد کاری رو که باید انجام بدی انجام می دی. مهم اینه تلاش کنی.و بخوای... اینده ی بهتر، رابطه ی بهتر، روزای بهتر ....

فهیمه شنبه 21 آذر 1394 ساعت 22:35

درمورد پاراگراف یکی مونده به آخرت،یه دیالوگی بود توو کتاب "من او را دوست داشتم" که دقیقش یادم نیس ولی میگف اونایی که احساسات براشون در درجه دوم اهمیت قرار داره فرمانروایان این دنیان،فرمانرواهایی رویین تَن........
بعدم پرستو به نظرم فرقه بین اونی که توو رابطه س با اونی که فقط و فقط امید داره به برگشت کسی که هی پسش زده... موندن اولی رو میشه گف وفاداری ولی دومیه فقط توهم وفاداریه... عشقی که عمل تووش نباشه وفا نمیخواد... :(

تو همیشه تیکه های خوب کتابا رو میای اتچ می کنی به من فهمیه :) می سی خب.قلب- توت فرنگی
نمی دونم. من تو هو دو موردش بودم. و راستش؟ به هر دو موردش می گم وفاداری و همون قد احترام برا دومی قائلم که برا اولی

مینو شنبه 21 آذر 1394 ساعت 19:52

اینو میگی شرایط خیلی بهتر؟!

در کل آدمی که خلا داشته باشه، ثبات نداره، چه با شرایط بهتر چه بدون اون..

اُ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.