انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* یاد گرفتم  تعریف خوب و هیجان انگیز بودن یه کارایی یه چیزایی-ه نسبی-ه تورابطه . و چیزی که از نظر من اوکیه شاید ادمم تو اون شرایط احساس راحتی نکنه. یاد گرفتم بجای اینکه تو ذوقم بخوره که چرا طرفم اون رفتاری که من انتظارش رو داشتم نشون نداد، خوشحال نشد و و و با تعریف های اون اشنا بشم...  شاید کار ِ من حتی خیلیییی کار قشنگ و باحالی باشه اما پارتنرم تو اون شرایط احساس راحتی نکنه و اصن هم حال نکنه با کار من ... مثلن؟ من خیلی ادم یهویی انجام دادن یه کارایی ام. بدون گفتن.بدون در جریان گذاشتن. با هاپو تالا کار بولد خودسرانه ای انجام ندادم که بخوام سورپرایزش کنم و ببینم که خوشش نیومده و تو ذوقم بخوره. کارای ریز ریز بوده، در حد اینکه بی خبر برم پیشش.که خب خیلی خوشال شده. اما یه جا بود که حس کردم هاپو بیشتر از سورپرایز شدن از اینکه باش مشورت شه، تو جریان گذاشته شه لذت می بره. از اینکه بش بگی می خوام فیلان کارو کنم، نظر تو چیه تا اینکه بری فیلان کارو کنی و یهو ببینه... بیشتر از سورپرایز شدن این حس رو می گیره که ادم حسابش نکردی تا بهش بگی، نظرش رو بخوای...یاد گرفتم ادمها متفاوتن. اینکه اگه من کاری کردم در جهت خوشحال کردن پارتنرم و اون ریکشن مناسب رو نداشت بول نگیرم که اصن لیاقت نداره، منه بدبخت اینهمه بخاطرش زحمت بکشم، فیلان کارو بکنم بعد تازه عاقا فیلان رفتارو کنه بام بد برخورد کنه ، حیف من واون چه می فهمه ارزش منو  بلاه بلاه جای اینا ادمم رو بشناسم. اون روز بازار بودم، می دونستم هاپو خونه س، کاری نداره.می خواستم

یه ته چین و یه کباب بگیرم برم پیش هاپو باهم بخوریم. قبل از هاپو اگه بود ، من خریدم که تموم میشد می رفتم مسلم تنهایی و غذامو می خوردم اما دلم خواست باهم غذا بخوریم. قبل از خریدن غذا به هاپو زنگ زدم، که می خوام همچین کاری رو بکنما... من؟ ادمی هستم که زنگ نزده غذا بخرم ُ برم پیش ادمم. اما رابطه ینی تعامل. ینی کاری که می خوای کنی ُ از جانب دو تا ادم دیدن، و کارت رو فرم ادمی که باهاش در ارتباطی رو بده، پس زنگ زدم ،گفت نه... لب و لوچه م اویزون شد خب پیش خودم. بش گفتم چشاتو ببند، بوی چلوی کره دار ُ کباب برگ با پیاز هم وسوسه ت نکرد؟ گفت نه... سعیم رو کردم، یه جوره محکمی گفت نه پرستو... می دونستم دلیلش اینه که هاپو اصصصصن اکی نی من تو رابطه پول خرج کنم. و این  که من غذا نخرم و اذیت می شم اینهمه راه رو غذا به دست... شاید اگه دوستش بودم خیلی هم اوکی بود و حال می کرد از اینکار، حتی نگفته و یا اگه بهش زنگ می زدم غذاش رو هم خودش انتخاب می کرد که فیلان چیزو برا من بخر اما من دوس دخترشم. و اون حس در جریان بودنه و اطلاع داشتنه تو رابطه ش با دوس دخترش براش خوشایندتر و رضایتبخش تر از سورپرایز شدنه س. و هدف  من این بود یه تایم خوبی رو کنار هم بگذرونیم، لذت ببریم،از نظر من غذا به دست تو مترو اوکی بوده و اذیتم نمی کرده اما از نظر هاپو اذیت بودم و حس اینکه من هزینه کردم اون لذت-ه رو بش نمی داده... و اوکی. حتمن این تایم هنوز زمان مناسبی واسه همچین حرکتی تو رابطه ی ما نبوده. هنو هاپو انقد راحت نیس که با هزینه کردن من اوکی باشه... و این چیزی نیس که هی من بخوام به زبون بیارم بگم ببین حمید اوکیه ، بابا ما رفیقم چه فرقی می کنه کی خرج کنه. هاپو باید اینو تو رفتار من ببینه و بعد هم تو زمان خودش انقد بام احساس راحتی کنه که اوکی شه توو این زمینه.باید زمان بدم تا حمید منو ببینه. ببینه سختم نیس با وسیله نقلیه این ور اون ور رفتن، از یه جا غذا گرفتن و دو ساعت تو راه بودن فقط واسه نیم ساعت کنار هم تایم گذروندن. ادما یکسان نیستن، شاید دوس پسر ایکس بای دیفالت همینه، دوس پسرش این سر شهرو می دوزه به اون سر شهر حتی واسه ده دیقه دیدنش. و این رو بلده حتی. اوکی، چقدم قشنگ. اما دوس پسر من فک می کنه من اذیت می شم .اوکی پس زمان می خواد ببینه که من چه ادم راحتیم...و من بخاطر کارایی که انجام می دم و ریکشن قشنگ نمی بینم نباید حس کنم با ادم گهی طرفم که هیچی حالیش نی...من یاد گرفتم که به جای تو ذوقم خوردن و حس اینکه پارتنرم/ ادما نسبت به کاری که انجام می دم نمک نشناسن، یاد بگیرم هرکاری رو نسبت به یه ادمی چطور باید انجام داد، که اون کار هم از جنس خودم باشه هم لذت و رضایت اون ادم رو در پی داشته باشه... 

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسمن دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 11:11

دقیقا. وقتی که یه نفر فقققط چیزهای قشنگ قشنگ از رابطه اش می نویسه معلومه که صادق نیست. منم واسه همینه که دوست دارم نوشته هاتو. خیلی از مشکلاتی رو که باهاشون سر و کله می زنی من هم دارم تو رابطه ام و از طرز برخوردت که می نویسی ایده می گیرم ازت :-)

مرسی خانوم شوما لطف داری... امیدوارم رفتار و طرز برخورد اوکیه ای داشته باشم که ایده می گیری، تاثیر به جایی باشه
قلب-توت فرنگی

یاسمن شنبه 28 آذر 1394 ساعت 16:56

من خیلی ها رو که می خونم درباره پارتنرشون حرف می زنن حس می کنم صرفا قصد خودنمایی دارن و دافعه دارن برام، ولی تو که از رابطه ات حرف می زنی دوست دارم و یاد می گیرم ازت. مرسی :-)

اولن که ممنون و لطف داری شوما بم... و به من ثابت شده که ادم نوشته هایی که صادق هستن بیشتر می پسنده . و کلن همه ی رابطه ها یه سری گیروگورایی داره، بنظر من اگه ٦٠-٧٠٪‏ رو ادم تونسته باشه اکی کرده باشه باهم خیلی حرکت فوق العاده ایه. و حتمن ایرادهای جزیی و بزرگی هست که ادم باهاشون اوکی نباشه... و من اعتقاد دارم مشکل داشتن رابطه ی من و پنهون کردن و پیش بقیه اوکی و پرفکت جلوه دادنش، کار مزخرفیه... هر ادمی خوشی و ناخوشی داره و من سعی تو پنهون کردن چیزی ندارم چون نمی ترسم مردم ببینن، بدونن که با چه مشکلاتی سروکله دارم می زنم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.