انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* اغوشتو بغیر من به روی هیشکی وا نکن...


** یه جوری حالم بلو-عه... حس و حال ندارم. انقدی که حتی بلند شم برم یه لیمو عمانی-ه کوچیک بشورمو دورتا دور چنگال بزنم ُ بندازم تو لیوان چایی-م.هاپو بم یاد داده دنلود کردن رو. تازه یه مرحله فراتر از دنلود کردن، دنلود کردن تو تایم فیری-ه نت-م رو. عروسی-ه پسرعمه ٦ عیده. صدبار اومد خواستگاری، صد بار گفتم بش نه. تو عروسیش دوست دارم زیبا باشم. ملیح... خوشالم که از شینیون خوشم نمیاد و خوشالترم که موهام کوتاهه و به شینیون نمی رسه حتی... رفتم لباس دیدم. لباسم باید ساده باشه. اما یه لباس خاص. وختی به خانومه گفتم لباس شب ساده تون رو ببینم، و یه لباس مشکی ساده ی ساده نشونم داد، بش گفتم ساده باشه اما در عین سادگی وختی وارد سالن میشم بقیه رو حیرون کنه.این حتی خودمم حیرون نمی کنه... یه لباس دیدم، ابی کاربنی. از بالا جذب، از کمر یه جوره خوب و زیادی پف دار.....بعد دیروز کلن تو هر مغازه ای در حال به به چه چه شنیدن از هیکل و سایز و قدم  بودم که لباسا بدون کفش پاشنه دار هم اندازه مه حتی ... به مامان گفتم بخریمش. همینو می خوام. مامان نخرید. گفت حالا یه دو سه جا رو ببین بعد، منظور مامان از ٢-٣ جا کل تهرانه. گفتم اگه بخرن تموم بشه؟ گفت نترس کسی یه تومن پول واسه این لباس ساده نمی ده....یه لباس ساده ی خاص بود. یه پارچه ی ساده ی براق داشت که جنسش ساتن نبود، یه جنس جدید تو لباس شب بود.بقوله خانومه شوما حساب خاص بودن کارو داشته باش دیه  که لباس شب دامن پف-دار جیب داره. حرف مامان رو گوش کردم. قراره چند جای دیه رو ببینم بعد اگه چیزی ندیدم، همون مال من باشه... دلم می خواد یه دخدر ساده با ارایش رنگ دار و یه لبخند ملیح و محکم باشم. از این دخدرا که وختی راه می رن صدای خش خش لباسش میاد. حالا فعلن در پروسه ی انتخاب لباسیم. یه جور خودپسندانه ای هم بگم؟اصن نیاز به این نیس که بخوام سعی کنم از دخدره سرتر باشم، از عروس. یه جوره افتضاحی بی پرستیژه و هنوز تو چشمای عمه تحسین و حسرت نداشتن منو می بینم. تو چشمای پسرش؟ خیلی وخته بهش حتی نیگا نکردم. 

کاش این عروسی ماه بعد بود، نیاز دارم حال و هوام عوض شه. یا این عروسی یا با هاپو تو یه جمع بودن. نیاز دار به حس کنار هم دیده شدنه. یه جور زیاد و باکیفیتی هم گریمه. خیلی کسل و بی حوصله م. خیلی :(

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمن چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 13:42

راستش از تو انتظار نداشتم این رو پرستو. من خیلی زیاد با پرستیژ بودنت رو تحسین می کنم، بعد اینکه می خواهی توی اون عروسی بدرخشی و بقیه رو حیرون کنی و احتمالا خود داماد رو هم، پرستویی به نظر نمیاد. شاید هم چیزی هست که من نمی دونم.

اوهوم شاید...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.