انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

فردا صب قبل رفتن پیش هاپوم باید برم نون پیتا بخرم. موز که از خونه برمی دارم با نوتلا... باید موزا رو از وسط نصف کنم تو کره سرخ کنم. اخ موز ِ تو کره سرخ شده. اولین بار تو مالزی خوردم. بنظرم از معرکه ترین مزه هاس....بعد؟ روی نون پیتا نوتلا بمالم و روش موزای سرخ شده رو بچینم و روش مغز خرد کنم، مغز اجیل خام و رول کنم نون رو و باز تو کره سرخش کنم... اگه صب یه کم زودتر بیدار شم، دسر شکلات هم درست می کنم. 

از پرستوی نگران خبری نی، از دختری که وقتی اتفاقا، ادما  اورلب داشتن تو گریه غرق می شد... 

فردا صب پیش هاپومم بعدش می رم برا نگار فرشته بخرم فقط امیدوارم که تموم نشده باشن... بعد؟ شاید فقط دو بار دیه بتونم راضی رو ببینم تا بخواد بره. همه ش ٢ بار دیه. راضی می گف پرپر خیلی باهم بهمون خوش می گذره و واقعن الان غصمه که چه دیییییر پیدا کردیم همو، من یکی دو سال بود واقعن تنها بودمو دوستی نداشتم... هع، همه ش دوبار...

تو این هفته یه روز می رم خیابون میرزای شیرازی، لابه لای ارمنی ها و ویترین-ای تزیین شده ی کریسمسی چرخ بزنم. ادمای خوشحالی که عیدشون نزدیکه ببینم، از سر کوچه ای که همیشه منتظر اولین دوس پسرم وایمیسادم رد شم، برم همون ساندویچی که اقای ارمنی صاحبشه و سروش همیشه ازش برامون ساندویچ می خرید و مسا می گفت که زری زری گفته ژامبوناش تو دهن اب می شه، همونجایی که پاتوق من و اولین دوس پسرم بود و می گفتم سس ساندویچ منو بیشتر بزنه... ساندویچ من همیشه ژامبون گوشت بوده، سروش گاهی ژیگو می خورد، گاهی سالمون گاهی بوقلمون... برم یه ساندویچ بخورم با کیف.هع. اولین دوس پسرم بود و با بی رحمی تموم باهاش کات کردم. یه ذره هم اذیت نشدم، یه ذره هم خاطره نموند ازش برام. یه ذره هم دوستش نداشتم... از اول اینجوری بودم واقعن؟ ادما/ دخترا اصولن با اولین پسری که س***^^ک******س دارن راحت جدا نمی شن. نمی دونم الان رفته فرانسه؟ نرفته؟ راستی کی اصن به من یاد داد که میشه جدا شد؟ جدی کی گفت؟ رابطه مشکلی نداشت و سروش از ارومترین و مضحکترین مردای روی زمین بود، گزینه ی مناسب ازدواج.هع .... اها قرار بود بره کانادا نه فرانسه، داشت مثه خر فرانسه می خوند...کی به ازدواج فک می کرد؟ جدی چقد کله خراب بودم من. فک می کنم هنوزم می تونم همینقد کله خر باشم، همینقد تو یه دنیای دیه... هیچیش حالمو خوش نمی کرد. چیز زیادی یادم نی. جز فیک ارگا****سم هام تو س****ک****س براش :))))) جدی ها باید پاشم برم همون میرزای شیرازی تا یادم بیاد چه ادمی بودم و چه غلطی می کردم....شاید به ایکیای سنایی هم یه سر زدم...  یکی از اون دستمال سفره گل گلیاش ُ به خودم خیلی وقته قول دادم...بعد؟ اون روسری راه راه-ه رو هم از تی تی خریدم شاید...

 یادم رفته بود، من تو رابطه م با هاپو به دوس داشتن رسیدم. این واسه منی که "دوست داشتن" برام اتفاق نمی افتاد تو رابطه م، یه اتفاق بزرگی بوده...یادم رفته بود که ادمایی که دوس پسرم می شدن دلمو می زدن و با یه زنگ و بدون درد و خون ریزی باهاشون کات می کردم....زودتر فردا شه برم دیدن دلبرم ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.