* بزرگمهر یه اهنگ گذاشته تو کانالش، "دست های تو" عه داریوش... بعد؟ دیدم که چقد این اهنگ برای هاپومه. من عاشق حرکت دست های هاپو رو تنمم، عاشق تو دست گرفتن دستاش... من با یه عاقایی دیت داشتم، بعد دفعه اول، دوم چیزی که تو ذوقم زد، نه همقد بودنش با من بود، نه حتی چاق بودنش... دستاش..دستاش بود که یه جوره مزخرفی رفته بود روو مخم. بعد؟ اقای موجه ای بود که قصد ازدواج داشتیم. بحث جدی بینمون بود. وقتی دستمو می گرفت یه دستای کوچیک و توپولی داشت. وختی می خواستم بخاطر دستاش باهاش تموم کنم به خودم می گفتم خُله ادم یکیو بخاطر دستاش کنار نمی ذاره... الان؟ هاپو یه دستای بزرگ و مردونه ای داره، یه جوری که انگار تو دستاش جا می شم. اونجا که داریوش می گه: گونه های خیسمو دستای تو پاک می کرد... همینجا گریه م می شه، الان؟ فک می کنم ادم یکیو بخاطر دستاش شاید نذاره کنار اما بخاطر دستای یه نفر می تونه نره، باهاش بمونه...
** ای که بی تو خودمو تک و تنها می بینم
*** تو زمستون سفر کنید، تو هوای سرد... بذارید بخار چای هم به چشمتون بیاد، بشه قشنگ ترین عشق ورزی دنیا رو باهاش کرد...اش رشته بشه خوشمزه تر از هر چلوکبابی توی دنیا و اتیش درست کردن بشه معجزه ی خدا...
هنوز منتظر یه روز بیرون رفتن پیک نیک-طور با دلبرم...ظرف فلزی خوشگل هم برا تنقلاتمون خریدم.هنوز منتظر تیک سرخابی-ه این اتفاق هم هستم
**** اگه لوبیا چیتی خیس کرده بودم، برا فردا صبانه مون خوراک لوبیا درست می کردم، گرم و تند با نون سنگک و چایی-ه بعدش... البته فک کنم هنوزم دیر نیس خیلی برا لوبیا خیس کردن
***** بعضی وختا ادما طول می کشه بهتون اعتماد کنن، حرفتون رو باور کنن. داغ نکنید... لبخند بزنید و خودتون باشید.از کوره در نرید.ادمتون باورتون می کنه...
هی رفتم هی اومدم هی بقیه ی پستا رو خوندم هی خواستم پاراگراف اولو ایگنور کنم ولی نشد. سر آخر دستای تورو پلی کردم و اشکام ریخت... دلم برای دستاش تنگ شده. خیلی. برای اون رگای برجسته اش که با سر انگشتام نوازشش می کردم. برای اون دستای خوشبوش که تو همون چهار پنج باری که تونستم ببینمش بعدش دستام بوی دستاشو میداد. دستاش تنها چیزی بود که از همه بیشتر داشتم. حتی یه بار درست حسابی و از ته دل بغلشو بوسشو نداشتم... بعد اون نگاهم سرگردون شده رو دستای مردا. تو فروشگاه تو تاکسی تو عکسای غریبه ها و آشناها نگاه می کنم کی دستاش شبیه اونه کی رگای برجسته اش مث مال اونه ولی هیشکی نیست هیشکی...
خب من متاسفم که اینطور شد، که اینطور بغض دار و اشک دارت کرد....
اگه فک می کنی به اندازه ی کافی براش عزاداری کردی، گذر کن ازش... گنا داری تو باتلاق غم بمونی، گنا داری
بسیار هم تچکرم من. اوهوم با جوراب زمانی خوبه که یه ذره کوتاه باشه، نمیدونم چرا نذز کردم تو این سرما شلوار کوتاه بپوشم:دی
عاره دقیقن...
:))))) دله دیه، هوس که می کنه هیچ چی حالیش نمی شه دیه
وای فکر میکردم فقط منم که به خاطر یه سری چیزای ریز ادما رو میزارم کنار:دی مثلا مثه همون اقایی که به خاطر رنگ جورابش نتونسته بودم درکش کنم :دی
پرستو؟ من خونده بودم مثنکه این لوبیا رو شب تا صبح تو اب جوش فلاسک بریزی و درش رو ببندی جواب میده.
.
پرستو؟ بیا بگو ببینم شلوار جین تا خورده یه ذره کوتاه رو زمستون با چی و چجوری بپوشم؟ با کالج و جوراب خیلی بد میشه؟ تو پای چند نفر دیدم به نظرم خوب بوده.
هاهاهاااا من بخاطر دستش باش کات نکردم اما باهم جور نشدیم کات شد دیه... خوشالم الان واقعن :)) اون موقع هم غصه نخوردم واسه کات شدنش
بعد اینکارو منم شنیدم اما خاله انجام داده بود بعد تر می گفت اصن خوب نمیشه. لوبیاها رو گذاشتم خیس شن الان :)
بعد پرسه جان راستش من خوشم نمیاد شلوار کوتاه با جوراب و کالج، مگه اینکه جوراب یه کوچولو باز کوتا باشه که یه کم از پا دیده شه. بنظرم بجای کالج، کفش خوبه واسه شلوار کوتا توو زمستون... ینی با جورا ب و اینا اوکی دیده می شه