انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

ادم-م مرد رمانتیکی نیس، از این ادمایی که کارای یواش و کلمه های یواش و شمع و گل و پروانه ای باشه. ادم اینکارا نیس... من؟ به بعضی چیزا نیاز دارم. به شنیدن بعضی حرفا، به انجام دادن بعضی کارا. و برام مهمه اینا رو ادمم برام انجام بده، این حرفا رو اون بزنه بهم. رلستش؟ خیلی جاها هم نمی گم خب ادمم این مدلیه پس همین طور می پذیرمش. من دختر لوسی-ام، باید لوسم کنه ادمم.باید این بخش از من ار****ضا بشه. من ادمیم که چیزایی که نبودش اذیتم کنه رو می گم. چیزایی که نیازم باشه. هاپو باید بدونه که بعدش بخواد انجام بده. مثلن؟ من دوس دارم موهامو شونه کنه.بعد؟ اصصصصن اینکارا به ذهنش هم نمی رسه خب. خیلی وخ پیش، همون اوایل رابطه، شونه رو دادم دستش، نشستم جلوش، گفتم موهامو شونه کن...این روزا؟ هر وخ موهای خودشو شونه می کنه، حواسش به موهای منم هس. موهامو می دم بالا، سرمو می ذارم رو پاش، موهامو پخش می کنم دورم،موهای منم شونه می کنه. گاهی نیاز دارم بشنوم اینکه منو چقد دوس داره، چطوری دوس داره، چی می بینه بینمون ، هاپو فک می کنه خب از رو رفتارش باید بفهمم. من می فهمم از رو رفتارش هم، اما می خوام بشنومش.ازش سوال می کنم و خیلی راحت می گم برام بگو، نیاز دارم بشنوم اینا رو از تو... یا یه سری چیزا که ممکنه اون ادم ندونه و پیشنهاد ندادنش ممکنه حس بد بم بده، بش گفتم. گفتم که بعد از س*****ک*******س گرسنه م میشه. که حواسش باشه چیزی بخوریم. گفتم بش که اگه لباس زیرت کهنه باشه، حس بدی بم می ده، البته می دونستم موردیه که خودش خیلی حواسش هست و رعایت می کنه اما اونقدی برام مهم بود و رابطه مو تحت تاثیر می ذاشت که بگم بش. تموم اون اشتیاق-ه رو ازم می گیره کهنگی . هر دفعه که ارایش می کنم، همین ارایش دست و پاشکسته ای که بلدم، یا همین لاک زدن معمولیم. هر دفعه ازش می پرسم فردا میام پیش لاک چه رنگی بزنم برات؟ وختی می رم پیشش ازش سوال می کنم خط چشم این مدلی خوبه؟ رژ این رنگی؟ سایه خوبه یا خط چشم؟ این رژ بهم بیشتر میاد یا رژ فیلان رنگی؟... انقد هر دفعه ازش سوال کردم که خودش دیه هر دفعه منو می بینه نظر می ده قبل اینکه من چیزی بپرسم. یا هر از گاهی شب قبل ازش می پرسم فردا رنگ ست لباس زیرم دوس داری چه رنگی باشه؟ یا وختی می رم خرید لباس زیر، زنگ می زنم که فیلان رنگ یا فیلان رنگ؟ شورتش معمولی باشه یا بَک لس؟ دوس داری یه رنگ باشن جفتشون؟ یا خودم ست کنم؟ دوس دارم نظرش باشه، حواسش باشه، "ببینه" منو. بعد از یک سال باز حواسش باشه پیش من، که چی پوشیدم، چطو پوشیدم. بتونه بم بگه چی می خواد، چه رنگی می خواد، درگیرش کرده باشم. من جمله ی" هرچی تو بخری قشنگه" ، " هرچی تو بپوشی بهت میاد" رو ازش قبول نمی کنم. دیتیل بده. جنس پارچه چی باشه؟ گیپور؟ ساتن؟ نخی؟ چی؟ چی دوس داری؟ مدل سو*****تین چطو باشه؟ لابه لای عکسا چیزی دیدی خوشت اومد برام بفرست...اصن تو ست شورت خوشکل برات مهم تره یا سو***^^تین؟ بعد قشنگی خوده سو*****تین برات مهمه یا ایست-ش تو تن و مدلی که سی*******نه ها رو نگه می داره؟ و  و و...

اینا می شه چیزایی که من دوس دارم ادمم تو من ببینه، چیزایی که می خواد رو توی من پیدا کنه نه اینکه دمبال این باشه بعد از یه تایمی جای دیه ببینه، پیدا کنه انقد که من داشتم براش. که "من" رو "ببینه" و دیدن من مستلزم دونستن ایناس گاهی... انقد درگیرش کردم که اون شب بم تکست داده که فردا فیلان ست رو بپوش برام لدفن با لاک فیلان رنگ.

لبخندم شد. هنوز منو داره می بینه... هنوز حواسش پیش من و دیتیل های منه.  خیلیییییی چیزای ریز و سلیقه های این مدلی خودم  که الان اینا یادم بودن که تا به ادمم نگم، اون بدبخت علم غیب نداره که اینا رو انجام بده برام.من با یه لحن خیلی اوکی و به دور از دلخوری ای اینا رو بهش می گم و می خوام. اگه انتظار کاری رو دارم ،نمی ذارم شرایط جوری شه که اون انجام نده، بعد من ناراحت شم اما فک کنم خیلی مهم نی.بعد دوباره تو شرایط دیگه ای دوباره اون اتفاق بیفته و من استانه ی درک کردنم اومده پایین و ممکنه با دلخوری و فیلان بخوام ابراز کنم بهش. یا محبت های ریز و ریزو چیزایی که من حواسم هست و دلم می خواد و فک می کنم ممکنه  به چشمش نیاد رو می گم. بجای اینکه بعد از گذشت یه سال، دو سال وختی با خودم تنها باشمو بخوام رابطه مو سبک،سنگین کنم پیش خودم، بگم که این کار و اون کار و حتی فیلان کارو هم که انقد کوچیک بود رو برام انجام نداد. من معتقدم ادم هممممه چی رو نباید بخواد، به زبون بیاره. من همه چی رو نمی 

نمی گم که طرف مقابل زحمت کشف کردن رو نکشه و ادم خودش رو به طرف دیکته کنه، نه نه...یه جا هست، ادم به شعور طرف مقابلش نیگا می کنه، به تلاشش واسه رابطه و به اخلاقیات اون ادم هم. بعد می بینه داره تلاشش رو می کنه، خیلی جاها، خیلی چیزا رو رعایت می کنه و حواسش به ادمش هست. یه سری چیزای خیلی ریز هست که حالا اون ادم اصن حواسش نیس یا چیزاییه که فک نمی کنه برای تو انقد مهم باشه، نیاز باشه، لذت باشه. من می گم جای دلخور شدن واسه نبودن این ریز ریزای لذت-دار، خوبه ادم اینا رو ریز ریز بهم یاداوری کنه. نه با ادا و اصول و اشاره که تو لفافه بخواد خواسته شو بگه که حتی ممکنه باز ادمش نفهمه، نه...، نه با تندی و تیزی و شارپ بودن و امری...

من اعتقاد دارم رابطه ی خوب، رابطه ای که ساخته می شه. ادم باید ساختن بلد باشه نه منتظر نشستن و اتفاق افتادن...عوض طلبکار بودن و شمردن کارایی که برامون مهم بوده و دلمون خواسته ادممون برامون انجام بده و اون انجام نداده، بهش کمک کنیم. به خودمون کمک کنیم اکچولی. به خوش بودن و لذت عمیق ِ رابطه ی خودمون...شایدم من اشتبا می کنم اما خواسته هامون رو بجای گشتن تو جاهای مختلف، باید جواب بخشیش رو هم بسازیم.نیدونم، گفتم که شاید من اشتبا می کنم :)

نظرات 4 + ارسال نظر
مینو پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 21:57

دغدغه فرهنگی دارم نه فلسفی...
گاهی زمان استراحتم وبلاگای مختلف میخونم..مگه تمام وقت میشه فقط کار کرد؟

مینو پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 14:29

چه دغدغه هایی دارین امثال شما...سطحش جالبه برام...

شما که دغدغه های فلسفی دارید، چطو وقت می کنید وبلاگ منو بخونید

zero پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 12:41

این پست کااااملا درس بود.. درس زندگی

:)

عسل پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 09:37 http://withgod.persianblog.ir/

خیلی خیلی خیلی موافقم

مچکرم خب :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.