من یه دوست پسر خوب دارم، کسی که ١٠ صبح میاد دمبالم می برتم دکتر،٢ ساعت تو ماشین میشینه چون دکترم ١ ساعت دیلی داشته و یه جراحی-ه ایمرژنسی براش پیش اومده. بعد از ٣ ساعت علافی، توو ترافیک پاسداران می مونه تا از دانمارکی شیرینی هایی که دوس دارمو بخرم، بعد می برتم پایتخت ، توو اون میرداماد گه بدون جای پارک منتظر می مونه تا ببرم لپ تاپمو بدم ببینن چه مرگشه...
من یه دوس پسر خوب دارم، از همینا که یه ادم گه ِ بی توجه به ادماس و منو گذاشته رو سرش و داره حلوا حلوام می کنه... من یه دوست پسر خوب دارم که می تونم چشمامو ببندم و تو سرم با خیال راحت دوستش داشته باشم. با یه امنیتی دوستش داشته باشم. یه جوره گرم و غلفتی ای توو بغلش جا شم... دلم؟ اخ دلم... اخ خاک بر سر دلم.
من؟ مشکلم با دوست پسر خوبم نیست. من مشکلم با خودمه. فک کنم خوب نمی شم... راستش؟ من هیولا رو هیچ وخ نمی بخشم.
اگه بخوام دوباره و صدباره و هزار باره یکی رو انتخاب کنم، دوست پسر خوبم رو انتخاب می کنم. اصن اگه الان باش کات کنم، نمی دونم چه خاکی تو سرم بریزم. اگه الان نداشته باشمش نمی دونم چطور میشه دوباره با کسی بود. اصن فک می کنم مگه می شه با کسه دیه بود؟
پارسال تا دو روز به ولنتاین هم نمی دونستم براش هدیه بخرم یا نه، مهم نبود برام. انقد که مطمئن بودم ادما ممکنه فردا صبح باهم نباشن و فک می کردم اگه تا ٢ روز دیه باهم نبودیم با کادوش چیکا کنم؟
الان؟ هنوز هم نمی دونم تا یه هفته دیه باهم هستیم یا نه، ١٠ ماهه باهمیم و من هنوز از هفته ی بعدم مطمئن نیستم.١٠ ماهه یه جور امن کنارمه اما من... اما این بار دارم به کادوی ٢ ماه بعد و ٣ ماه بعدش فک می کنم. با اینکه حتی ازش کادو نگیرم. اصن منتظر ولنتاین-م. منتظر همون موقعی که بعد از به سال ازش بپرسم: یادته بم گفتی خیلی ولنتاین و اینا دوس نداری، چون فک می کنی یه سال ادم باهم اکی نباشه و توو جنگ باشه و همو نفهمن و فیلان، حالا بعد تو یه روز عاشقتم و کادو فیلان. حال نمی کنم باش... بگم هنوزم همین فکرو می کنی؟دوست داشتن های امسالت، یک سالت، ارزش جشن گرفتن و باهم بودن توو یه روز رو داره؟
لابد کادوم همینه، شنیدن جواب اینکه امسالش توو صلح ِ دوست داشتن بوده...
واسه ولنتاین و سالگردمون نیدونم چی هدیه بدم هنو، اما می خوام براش تارت سیب و دارچین بپزم. همون موقع که ادامس انتخابیش همیشه تریدینت دارچینی-ه. همون موقع که گفت دارچین از بوهای مورد علاقمه، وختی مامان می گه یه ادویه رو بم بده نشده برم سراغ کابینت ادویه ها، در شیشه ی دارچین رو اول باز نکنم...همون موقع سیب و دارچین رو انتخاب کردم
اما دلم...دلم یه چیزه گهی-ه... دلم رو پیش هیولا جا گذاشتم. مثه زنی که سرطان سینه داره و سینه ش رو تخلیه کردن، مثه زنی که رحمش رو برداشتن... من؟ دلم رو برداشتن
من دوست پسر خوبم رو دوست دارم. هیچ کسی رو حاضر نیستم جاش انتخاب کنم. حتی حاضر نیستم از پیشش برم جای کسه دیه.اما دلم سفت نیست... انستلی؟ دلم هیییییچ وخ سفت نمیشه. من دلم نیست پیشم، دلم نیست که بذارمش پیش کسی... خوش بحال دخدرایی که با کسی که هستن فک می کنن معبودشونه، فک می کنن بی اون می میرن. یه جوره ساده لوحانه ای عاشق و توو رابطه ن... یه جور دیوانه واری. من؟ هع :/
نمی دونم چیکا کنم، نمی دونم...
انگاری خودم نوشته بودم کلمه کلمه شو...من دلم پیش خودم نیست که به کسی بدم :(((((((((((
می دونی میرا من فک می کنم تو خیلی خوب می فمیش... قضیه دل کندن و ول کردن و فک نکردن بهش نیس. حرف اینا نیست. حرف یه چیز دیه س...
میرا باید بریم دلمون رو پس بگیریم.نیدونم چطو...باید پس بگیریم اما
و امان از دوس داشتنایی ک هیچ وقت بیان نشدن و حالا یه تبدیل شدن به یه حسرت گنده .. فقط گاهی تو خوابت میان و کل زندگیتو بهم میریزن... امان از دوست داشتنایی ک فقططططط میتونی واسش ارزوی خوشبختی کنی... بسکه اون ادم مهربون بوده و اینکه حتی نتونستی یه لحظه هم اغوششو داشته باشی...با اینکه هیچ وقت ب خودش اجازه نداد بگه ولی چشاش.. اخ از چشاش.. ااخ از صداش..
نه واااقعن حس ِ حسرت نی، یه تایمی بهش گفتم نمی بخشمت چون جفتمون یه حس رو داشتیم و می تونستیم باهم چقد خوشال باشیم و حال کنیم و تو این حس رو ازمون گرفتی... اما الان موضوع حسرت نیس. یه جا، یه بار، واسه یکی سخت دلت رو می دی بش....
فک کنم انیس راس گفت، باید دلمو پس بگیرم....
آخ پرستو.. منم یه همچین دلی داشتم یه زمان.. منتها عذاب وجدان میگرفتم از اینکه اینجوری بود.. خیلی زمان برد.. ولی بلخره رفتم پسش گرفتم و یه وصله محکم زدم به یارم..
عذاب وجدان خیلی چیزه خوبیه. من خیلی ادم عذاب وجدانی نیستم. خیلی با اخلاق کار دارم. ینی سعی می کنم طبق اخلاق پیش برم اگه هم پیش نرم باز جاییم درد نمی گیره ... بعد؟ واقعن کاش دل پس گرفتنی باشه
بعدتر؟ لاکی یو
با نظر هدیه موافقم پری
تو هیولا رو مزه نکردی، شاید اگر مزه ش میرفت زیر دندونت حالا خیلی بهتر می تونستی تصمیم بگیری
اما من یه چیزو خوب می دونم و اون اینه که وختی یه آدم به روح و جسم و خوب بودنه تو اهمیت میده که توی سختترین شرایط تنهات نمی ذاره و همراهته، وختی ثانیه های با تو بودن ولو توی ترافیک سنگین باشه، مهم و دوست داشتنیه براش
وختی می تونی بهش اعتماد کنی که هست
که کنارته
و وختی از کار میاد بیشتر وقتش با تو و برای توئه
وختی ترسیدنت موقع سرعت رفتنش براش مهمه
......
اینا رو ببین پرستو
من بهت قول میدم هیولا هرگز نمی تونه اینطوری دوستت داشته باشه
اون 2/3 سال فرصت داشت....بهت قول میدم هنو نمی دونه با خودش چند چنده
فقط توی این مدت کسیرو بهتر از تو ندیده و نتونسته پیدا کنه
و حالا پشیمونه
اما حقیقتا که نوشدارو بعد از مرگ سهرابه
عزیز دلم
من فکر می کنم تو باید به خودت زمان بدی
دلتو بردار عزیزم. چمدون دلتو ببند و مثه اینا که تا تقی به توقی می خوره میرن خونه ی باباشون نذار دلت هی راه بیفته بره تو فکر هیولا
تو عزاداریهاتو هم کردی، گریه هاتو کردی
تو صاده بودی عین کفه دست
ذلال تر از آب روان
اما
اما
اما
پری من حس می کنم شاید هاپو معجزه ی زندگیه تو باشه
تا حالا به شکل معجزه بهش نیگا کردی؟
اینکه توی این وانفسا
توی این روزگار بل بشو
یکی هست که خیالت از بابت بودنش راحته
که خیانت نمیکنه
که دوستت داره
که آغوشش همیشه برات گرم و امنه
که خودشم حتما زخم روزگار خورده س
پری جونم ، مامی جون
چشمای قشنگتو باز کن
هاپو رو ببین
دلتو دعوا کن
گوششو بپیچون
هاپو ارزش مبارزه را داره
با وجودیکه من فقط از نوشته های تو می شناسمش
اما دارم اینو میگم که اون ارزششو داره بخدا
آشیونه ات را یه وخ با بی فکری خراب نکنی
حتی اگه دلخوریه عمیقی بینتون افتاد، همه شو با هم قاطی نکن
جای برگشت بذار
پری
بخدا که آدم خوب کیمیاست توی این زمونه
ببخش که هی نصیحت کردم
ولی یه حسی بهم میگه گاهی از روی منطق دیدن، داستانو به کل برات عوض می کنه
ممنونم از شماره ی آرایشگاه عزیز دلم
پری جونم خوب بشین سنگاتو با دلت وا بکن
نمیشه که هی از را بیاد یه سیخونک به جونت بزنه بره که
دوست داری همین الان هاپو توی بودنه با تو و قلقلکه دلش با دختری که قبل از تو دوسش داشته، هی درگیر باشه؟
با خودت رو راس باش عزیز دلم
می دونی قبلن برام مهم نبود که هاپو اگه کاری کنه، حتی با کسی سکس داشته باشه. اما الان برام فرق داره. الان برام فرق داره که فقط منو بخواد، فقط من باشم براش... الان حسودیممیشه...
من زمان می خوام و همه ی هممممه ی حرفاتون درسته و زمان می خوامو می دونم چی درسته و ارزش چیزی که تو دستامه رو می دونم و از دستش نمی دم. گاهی خسته می شم و نیاز دارم خستگیایی که تو دلمه رو بنویسم...یه جا این گزگزایه تو دلمم تموم می کنم.یه جا فاتحه ی هیولا رو هم می خونم...
اخ چه سخت
ولی هیچ وخت رو انقد محکم و کشدار ننویس. د آخه از کجا معلوم پس فردای آدم چی میشه. بابا این زندگی و دنیا غیر قابل پیش بینی تر از اونیه که یه چیزی رو، هرچیزی رو انقد سفت و سخت مطمئن باشی...
اره... کاملنه کاملن موافقم.منم دیه به هییییچی خیلی سفت و سخت نمی چسبم و احتمال اتفاق افتادن هرررچیزی هس وااقعن.
مطمئن نیستم
بله دل خره!
برای موسیقی بک گراند آهنگ behzad leito and Afx/dadim raft toro رو پیشنهاد میکنم
اخ...پیشنهاد به جا
ما که دیگه دادیم رفت تو رو
حالا هی بحث بکن...
آه پرستوووو پرستوووو منم همین مشکلو دارم.خیلی وقته خیلی ساله.همش فکر میکنم فرصت عاشقیم رو حروم کردم همون سالا و دیگه تکرار نمیشه.هیچ وقت.
هوووومممم... چی بگم خب :/
وااااقعن من فک می کنم اون پرستو، اونقد دیوونه وار و عااشق و خراب و سففففت خواه دیه تکرار نمیشه...
هی میخوام بنویسم لابد موضوع گریه دار و ناراحت کننده ای که دلت دیگه پیشت نیست! ولی من؟ میخندم بهش فقط/میدونی؟ اوووونقدر غصه خوردم واسه جای خالیش که فک میکنم تموم شدن غصه ها دیگه!!!
هوممممم...غصه ها؟ تموم نمی شن لامصبا. کش میان، کش میان، کش میان... نکبت همه جا خودشو نشون می ده
همیشه اونی که دوره، اونی که دستت بهش نمیرسه و نرسیده، اون که نشده کنارش بودن و مزه کنی
یه تیکه از دلت پیشش میمونه!! از قانون های نانوشته ی رابطه هاس.
اینو قبول دارم، خیلی زیاد... اما مشکل من این نیس، مشکل من اینه که این ادم خواستن و نخواستن رو لوث کرد.کش داد، کش داد... و من اعتقاد دارم ادم یه جا دلش رو سخت می ده به یکی. بی دلیل حتی.احمقانه... هرررچی-دلش رو می ده. .. من حتی نه می خوام با هیولا باشم، نه با این کش و قوسا می شه که باش باشم. حالا اصن هاپو رو می ذارم کنار... ینی لحاظش نمی کنم حتی. الان وااااقعن من نمی تونم، غرورم اسیب میبینه دیه... اما دل خره می دونی؟ دل نمی فمه این چیزا رو...یه جا دادیش رفته دیه... بعد تو خوش ترین لحظه ها هم گاهی یهو ادم غمش می گیره...