انقد شبا خواب بد می بینم، انققققد که دیشب وقتی بیدار شدم فقط دلم می خواست بدوام برم رو تخت مامان تو بغلش. بعد یه کم که اروم شدم به هاپو تکست دادم، ساعت ٢ بود و فک کردم شاید بیدار باشه. نبود. انقد ترسیده بودم که می خواستم اون ساعت بهش زنگ بزنم، بیدارش کنم اما حس می کردم توان حرف زدن ندارم.
صب مامان در اتاقم رو باز کرد که پرستو ساعت ٩:١٠ دیقه س، باشگا نمی ری امروز؟
فقط پتو رو از رو صورتم زدم کنار که اخی،صب شد.دیه خواب نیستم...
خواب مونده بودم، موهامو از بالا بسته مو، کیفم رو برداشته بودمو رفته بودم...
تو راه برگشت از اقا سبزی فروشی-ه سر کوچه دو دسته ریحون خریدم برا صبانه ی فردامون که می خوام درست کنم. قارچ هم داریم. باید زنگ بزنم ببینم هاپو اینا تخم مرغ دارن؟ پنیر پیتزا هم می دونم داریم... تو راه برگشت فک می کردم نوشیدنی چی خوبه واسه این صبانه مون؟ نوشیدنی خنک یا گرم؟ فک می کنم نسکافه ی تلخ خوب باشه...البته اگه حوصله کنم از اون مدل سیب زمینی خوشمزه هام هم درست می کنم، اگه حوصله کنم البته...
رسیدم خونه، مامان اینا دارن می رن دکتر. از صب که من داشتم می رفتم باشگا، مامان قرار بوده جاروبرقی بکشه، هنوزم نکشیده. مامان انقد یواش و خونه تکونی-طور کار می کنه که روز به عصر می رسه، مامان خسته ی خسته میشه و خونه ش هنو تمیز نشده. بس که هی توی کشوها و روی کابینت ها و شیشه های ادویه و توی کمدا و بلاه بلاه رو تمیز می کنه... بعد خسته شده اما هنوز روی خونه مرتب نشده. یه سیب زرد سفت از تو یخچال برداشتم، گاز زدمو رفتم حمام...
دیشب نارنگی که خوردم، خواستم پوستش رو ببرم اشپزخونه، اما انداختم تو سطل اتاقم. پوست یه نارنگی بزرگ از دیشب تو اتاقمه وتو اتاقم بوی خوب-ه پاییز و حس نوستالژی پوست کردن نارنگی زیر میزای-ه کلاس تو مدرسه پیچیده... شیرکاکائوعه گرم غلیظ درست کردم با بیسکوییت زنجفیلی، غر زدم که اه باز من باید خونه رو جاروبرقی بکشم. به اتفاق جدیدی که از امروز باهاش درگیر میشیم و سختیاش فک کردم، غر زدم، با هاپوم حرف زدم، بیسکوییت تند و شیرکاکائوعه غلیظ خوردم، شهریار قنبری پلی کردم. یه لبخند کمرنگ اومده رو لبم. عاشق لحظه هاییم که این صدا رو گوش کردم.نفس خانوم، دریا... اصن عاشق اسم البومشم، دلچسبیده ها... هومممم، اصن شاید اسم مجموعه ی صبانه هام شد دلچسبیده ها یا من و این صنم و عاشقی و... نیدونم، نیدونم کدوم قشنگ تره هنو...اون روز که پیش هاپو بودم می گم یه چیزی بگو بشه کپشن عکس صبانه-مون. اون روز که پیشش بودم پریود بودم. می گه بنویس: توام که هر دفعه که ما رو میبینی پریودی...توام که حتی تویه این شرایطم پریودی :)))) خرررررر...
:)))))))))
من یک مدت کابوس هایى با یک مضمون میدیدم و یکى از دوستاى روانکاوم حلش کرد ، ببین به اون کابوس و چیزى که توو ذهنت ازش هست بشین فکر کن ! بجاى اینکه ازش فرار کنى .. کم کم اون انرژى روانى تخلیه میشى توو بیداریت و اذیت نمیشى زمان خواب جانا
من وقتی بیدار میشم یادم نیس دقیق چی دیدم. فقط تو خواب نمی تونم نفس بکشم. بدنمو نمی تونم تکون بدم. حس می کنم دارم خفه می شم. مثلن پتو یا دستم رو صورتمه و نمی تونم بزنمش کنار... و بین این اتفاق چیزای وحشتناک می بینم که وقتی بیدار میشم یادم نمیان چی ان... از شب خوابیدنا می ترسم دیه :|
انقد نصف شب دلم می خواد مامانو صدا بزنم یا برم پیش مامان
ببین اگر بخوایم یک پک کامل ارایشی بخریم چه مارکی به نظرت خوبه؟
اخه این موضوع فک می کنم یه مقدار سلیقه ایه و به پوست هرکسی مربوط میشه... اما چیزی که خودم استفاده می کنیم کرم پودر بورژوا، ریمل و رژ وُو. رژگونه فلورمار یا تونیکا... ریمل بی یو هم استفاده کردم خیلی راضی بودم و رژ پاستل... کلن رژ و لاک من پاستل استفاده می کنم، راضی ام ازشون... باز لاک هر رنکی به نظرم یه مارکش خوبه...هم کیفیتشون خوبه هم قیمتشون... برق لب هم گلدن رُز... مرطوب کننده هم کلایوِن یا آرکو نِم
پرستو کاش شبا یه برنامه ای ترتیب بدی بره خودت که خوابت راحت شه، کمک کنه ذهنت خالی و اروم شه.
عزیزم، چقدر دوس دارم این با سلیقه بودن و برنامه هاتو :ایکس
وختی می خوام بخوابم اروم و اکی ام. اما فک می کنم هنو یه سری چیزا برام حل نشده و دست منم نیست فعلن حل شدنشون...
می سیییی ، محبت داری بم پرسه جان
قلب-توت فرنگی