انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

‎* اون روز بعد از یه هفته گهی بودن وختی به شرایط نرمال خودم برگشتم، هاپو بم تکست داد ته روزی که ادم شده بودم : وختایی که با خودت قهر می کنی، منو تنها نذار


** این روزا دلم می خواد فقط سالاد و میوه و اب بخورم. اما یا ما همه ش خونه ی خاله جانیم و داریم خورش بادمجون و لازانیا و بندری و کباب پلو می خوریم یا خاله اینا خونه ی مان و داریم خورش قیمهو ته چین و جوجه سُسی و کوفت و زهرمار می خوریم...عصرها هم برنامه ی چایی داریم. خاله جان پا میشه میاد یا با یه مشت شکلات یا من رفتم سوهان و تارت گلابی و شیرینی های مغز دار خریدم... من واقعن بدنم نیاز به رژیم ِ سالاد و میوه و اب داره... یه هفته بابا مسافرت رفته، زندگانیه ما این شکلی شده


*** قبلنا بدون کابوس چطو می خوابیدم شبا؟ شب بدون کابوس خوابیدن چطوری بود؟...



*** با اون رنده هه یه مدل تیغه داره که سیب زمینیا رو خلالی-ه خیلیییی باریک و نازک خرد می کنه، می ریزم تو روغن، یه حالت خمیری میشه می چسبه بهم. تیکه تیکه از هم جدا میشه و می دارم سرخ شن.یه چیز کریسپی-ه باحالی می شه.کشف جدیدمه.توش یه نرم خوبیه روشن برشته ی بررررشته....با سس چیلی و تاباسکو بر بدن می زنیم


****مامان می گه برنج رو ابکش می کنی، روش ابگرم بگیر، ماکارانی رو که ابکش می کنی روش اب سرد بگیر... هر دفعه هرکدوم رو که ابکش می کنم چند دقه فک می کنم حالا اب گرم باید بگیرم روش یا اب سرد

نظرات 1 + ارسال نظر
عسل جمعه 1 آبان 1394 ساعت 13:14 http://withgod.persianblog.ir/

پرستوووو
الان تو این پست حس کردم که پرستوی سابق شدی :) چون باز هم از اشپزی و زندگی نوشتی :)
خداروشکر
:*****

مرسی خب که حواستون بم هس :)
یه هفته ی خوبی بود، یه استراحت اروم و یواشی بود
قلب-توت فرنگی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.