انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

بعضی مشکلات هستن تو رابطه ش،که ادم نمی دونه جدیه یا نه... 

اون روز که با راضیه داشتیم قدم می زدیم یهو بم گفت راستی پرستو با رسول ورک شاپ-ه هدا رستمی رو ثبت نام کردیم... بعد وسط خیابون من از ذوق داشتم می مردم... راضی گفت رسول کلاس اقای فیلانی می رفته که خیلی با هدی صمیمیه و اینا. بعد راضی می گفت من فک می کردم مثلن یه کم الکی و اداست وقتی مثلن می گه فلان چیز شد ٢٠ دلار و گرونه. می گفت خب یه ادمی که مقیم سوئده اخه چطو می تونه این مدلکی باشه و فلان. که تا این اقای دوست صمیمی گفته بابا هدی واقعن اینجوریه.می یاد می گه پول ندارم مثلن می خواد بره شمال افریقا، بش می گم اکی یه کلاس عکاسی بذار. کلاس می داره و پول کمی که دستش میاد پا میشه می ره سفر... یا مثلن وسط یکی از سفرا پولش تموم میشه همون جا یه دوره کلاس زبان برگزار می کنه ... هیپی-ه هدی... من عاشقش هدی م خب. ینی اون موقع که عاشقش شدم نمی دونستم که انقد خفن و بزرگه و همه میشناسنش... بعد راضی گفت پرستو تو می تونی مثه هدی باشی، می تونی اینطوری زندگی کنی اما من نه، من شرایط استیبل می خوام...

حالا؟ نه در اون حد هیپی دلم بخواد باشم، نه اون قد. اما واقعن بخشی از زندگی این مدلی توی من هست... بخشی از من نات انلی فقط دلش می خواد بات السو می تونه که این جوری باشه. یه حس عمیق و غلیظی توم هست که می تونه پولاشو در اوج بی پولی خیلی خوب خرج کنه، می تونه پیاده، با مترو این ور اون ور بره. شاید قیافه م اینطوری باشه اما خیلی ادمی نیستم که ای وای النگوهام نشکنه و فقط ماشین این ور اون ور باید ببرتم. و یه روح جستجوگر و دیدن ناشناخته هایی توم دیوونه م کرده...

بعد؟ هاپو خیلی این مدلی نیس. اکچولی اصن این مدلی نیست... ینی ادمیه که باید پول خوووب داشته باشه و خوب بعدش خوووب خرج کنه. جز یه بار یادم نمیاد پیاده جایی رفته باشیم. من بخشیم یه ادم خیلی لاک زده ی، ماتیک شاین زده ی لباس شق و رق پوشه کیف دستی بندازه لاکژری دوست-ه. 

اما خب یه بخشیم هم ادم کوله و کتونی و تونیک و جین پوشیده ی موها رو از بالا سفت بسته ست...

دلم می خواد یه روز ماشین رو بذاره خونه، بیاد بریم با مترو جایی. پیاده بریم اصن. 

نیدونم... من شاید خیلی ادم متناقضیم و این دو بعد خیلی غلیظ درون من وجود دارن، خیییییلییییی غلیظ و اون بخش هیپی-ه من داره می ره یه کناری انگار...

بعد؟ ادم گاهی نمی دونه که چه مشکلات یا اختلاف سلیقه هایی تو رابطه جدی هستن و چقد جدی اصن...

من بلدم زندگی رو راحتتر بگیرم، راحتتر لذت ببرم. در انتهای لذت نداشتنش، در انتهای هیچ جا نبودن واسه رفتن، هیچ کاری نبودن واسه انجام دادن....

چه بدونم والا

نظرات 7 + ارسال نظر
مستوره یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 23:52

نه که چس و ناز دار بیخودی باشی. ولی این هیپی بودنه یه کم رها تر از زندگیه که من ازت خونده م.

اره من در این حد واقعن نیتونم هیپی باشم، خودمم گفتم در اون حد نه... اما یه کم شل تر از اون چیزی که در موردم فک می کنن هسدم

میرا یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 23:27

اووم من فک میکنم اکثر مردا اینجورین پرستو...اوه من خودم نمیدونم چرا هرکی اول دورادور میبینتم فک میکنه خیلی ناز و چسی طورم اما نیستم واقعا یه طور خاک برسری خاکیم!! وای که تو نمیدونی من چقدر با trueجنگیدم تا حاضر شد یه شب بشینیم کف بلوار رو چمنای روبرو پیتزا چمن و پیتزا بخوریم!! حاضر نمیشد بشینه اون وسط

بخدا منم یه جور خاک بر سری خاکی ام. ینی اگه با کسی حال نکنم حوصله حرف زدن باهاشو ندارم اما نه اینکه بخوام مثلن چسی بیام و اینا...
خب بابا پیشرفت تو خووب بوده، ماکسیمم حرکت من و هاپو قدم زدن و پارک رفتن بوده... بعد می دونی من ادم جنگیدن و اصرار کردن نیستم. ینی کاری رو پیشنهاد می دم اگه اکی شد، شد اگه نشد اصصصصصصن دیه نمی گم. احساس می کنم غرورم اسیب میبینه

میلو یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 15:37

نه تو این چیزی که تو گفتی ولی توی چیزای دیگه، فکر میکردم فقط خودمم که ممکنه توی یه سری چیزا تناقض داشته باشم! یعنی تا میخوام با اطمینان بگم من فلان مدلی ام توی ذهنم میاد که عه نه نقطه ی مقابلشم هستم که.. بعد اینجور وقتا از خودم بدم میاد!!!!

خب من دیه واقعن با این بخش متناقض خودم کنار اومدم و پذیرفتمش...
نه بابا چرا ادم بدش بیاد، ادمه دیه :))

جیرجیرک یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 14:20

من از همون اول میدونستم آدم خفنیه .
همیشه هم سایتش و اینستاگرامشو دنبال میکنم . البته این روزا اینستاش شخصی تر شده و اون عکسای اجتماعیشو کمتر میذاره .
یکی از فانتزیامم اینه که هدی رستمی عکاس عروسیم باشه ...
زاویه دیدش فوق العاده ست ...
اون سفراشم که رویاییه . اینکه توی همه ی دریاهای دنیا شیرجه زده و تو خونه های ساکنای محلی شب میخوابه فوق العاده ست واقعا هیجان انگیز
ولی هر وقت اسمش میاد سوای اینا یادم به یه عکسش میفته که یه دختر و پسری هستن دارن با هم گل میگن گل میشنفن دختره لبه ی میز نشسته پسره وایساده بعد یه جور خیلی طبیعی و خودمونی و صمیمی دارن میخندن و حرف میزنن .

اره واقعن ادم خفنیه... من بیشتر دوس داشتم دوستم باشه :))
البته من همیییشه کم اشتها بودم... خیلی حس عکساش خوبه، خیییلییییی

مرمر یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 11:27 http://www.m-h-1390.blog.ir

الاااان همه کامنت میذارن که وای هدداا اینقد معروفه..؟؟خووو راس میگن چوون منم نمیدوونستم..
اخ اخ پرستووو اینجور زندگی چه حالی میده...بایه کوله بزنی پاشی بری اون سر دنیا ...میشه من نمیرم و به این ارزوهام برسم؟

هاهاهااا ینی توام نمی دونستی؟؟؟ :)))
اره ولی واقعن باید اهلش باشی...حال میده و سخته واقعنه واقعنه واقعنی

مستوره یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 10:31

من به عنوان کسی که کار میکنه و تا یه پولی دستش میاد فرت میره سفر و اگه تو سفر پول کم بیاره باز کار میکنه همونجا هیچوقت به نظرم نیومد که تو میتونی همچین زندگی ای داشته باشی.
شاید تفریحی بتونی یه بار مثلا این کارو بکنی ولی هیچوقت به نظرم نیومد که میتونه سبک زندگیت باشه. و صد البته آدمیزاد تنها خودش میدونه که چی میخواد و چی ازش برمیاد.


جالبه که همه هدی رستمی رو میشناسن و هیشکی نمیدونه سرشناسه، منم نمیدونستم.

عه چه جالب چرا این حس رو گرفتی ازم؟؟واقعن برام جالبه بدونم که چه خصوصیاتی هست توم که باعث میشه هممممه بلااستثنا فک کنن که من خیلی دختر چس و ناز داریم؟؟..
من می گم که واقعن خیییلیییی نمی تونم در اون حد باشم اما خب شل ترم بلدم بگیرم.
واقعن برام جالبه که همه تعجب کردن از معروف بودن هدی :))

memol یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 10:05

جالبه که من تا همین الانم نمیدونستم هدی رستمی انقدر سرشناسه :))))

هاهاهاااا
هس بابا هس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.