امروز رفتم هیولا رو دیدم. بعله از روزی که اومده بود ایران هر روز عصر زنگ می زد که ببینمت، لدفن
رفتم دیدمش... تو ماشین؟ اهنگ اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی پلی بود...بغضم گرفته بود، برای تموم اون روزا و شبایی که بدون خودش تو تختم این اهنگ پلی بود و من اشک می ریختم... یه حس خاصی بود. نه حس عذاب وجدان بود، نه خیانت... این ادمو ٣سال بود می شناختم. زیر پوستم بود این ادم. اشنام بود... کنار خودش تو ماشین داشتم این اهنگ رو گوش می کردم، تو میدون محسنی به سمت شریعتی... چقد این مسیرو قدم زده بودم، از جلو بیمارستان مفید رد شدیم.یه لحظه چشمامو می بندم. مجتمع بغلیش خونه ای بود که...
یه لحظه حواسم نبود، بغلم کرد و بوسید منو و بم گفت خیلی دلش برام تنگ شده. خودم رو کشیدم عقب و نذاشتم ببوستم دیه. گفتم نه نه هیولا...
رسیدم خونه... زنگ زدم به هاپو...اخ، صداش رو که شنیدم حالم خوب شده، دلم اروم شده...
و فک کردم این ادمیه که من تو بغلش به ارامش می رسم... یاد اخرین بوسه ی هاپو تو خیابون افتادم. که بینیش رو زیر گوشم نگه داشته بود و نمی تونست سریع ببوستم و رد شه. داشت بوم می کرد... بوسیدنش حالم خوش می کنه، بس که عشق ورزیدن داره تو حرکاتش باهام، توجه داره... بوسیدنش حس بد نمی ده یا حتی بی حس نیست...
امشب راحت می تونم بخوابم... تصمیمم رو عملی کردم. به هیولا خیلی سفت و سخت تو چشماش نیگا کردم و گفتم نه... و اون ادم همون ادم بود،٣ سال پیش حرف نزد، الانم حرف نزد. نخواست بام حرف بزنه... می خوام چراغ رو خاموش کنم، سوتینمو در بیارم، پیراهن کوتاه کوتاهمو بپوشم بخزم زیر پتوم...
و به این فک کنم که ادما هرچی که بخوان می تونن بدست بیارن، حتی هیولاها رو... و هیولا رو بلاک کردم. نه گریه دارم، نه مرددم... دلم براش تنگ می شه. دلم برا دوست داشتنای خودم تنگ می شه برا تموم اون روزا و حتی برای اینکه نیست دیگه تا اذیتم کنه...
دلم می خواد چشمامو ببندم، تموم این ٣ سال بگذره. همه ی اشکاش، درداش... دلم می خواد تو بغل هاپوم باشم تا بوم کنه... تا بم بگه خوش بوام، تا بگه نرمم، تا بگه خوشگلم و ببینم که با دخترای دیگه چطو رفتار کرده و من براش این جایگاه رو دارم...
دلم می خواد دست بکشم رو پوست گردنش و از حسی که نوک انگشتام می گیرن حالم خوش شه...
هوم...خسته نباشم. ادمم رو بعد از یک سال دیدم. تو دفتر نت-م نوشته بودم: برگرد و عاشقم باش
یادم باشه فردا تیک-ش رو بزنم و امیدوارم دیه اسمی از هیولا تو ذهنم نباشه...جز یه قصه که شاید یه روزی بخوام واسه دخترای سمی و مسا که می شم خاله شون تعریف کنم... که من قصه م با بقیه فرق داشت، من به شاهزاده م نرسیدم و باش ازدواج نکردم اما عاشق شدم، پای عاشقیم وایسادم.٣ سال.٣ سال یه طرفه عشق ورزیدم و دلبری کردم و تهش؟ هیولام التماسم کرد که باهاش باشم. اصرار کرد و من؟ گوشه ی امن-م رو انتخاب کردم.بغل هاپو-م رو
امشب با خیال راحت سر رو بالش می ذارم
من میفهممت پرستو،با تک تک جمله هات همذات پنداری میکنم..تموم میشن این روزا...بلاخره ما هم یه سهمی داریم. از روزای خوب:***
من دیگه به روزای خوب باور ندارم... واقعن ندارم دیگه.
تو خیلیییی قوی هستی پرستو خیلی ..
واقعا افرین
می دونی تو زندگیم، تو برهه های مختلف، سر تصمیمات مختلف این جمله رو خیلی شنیدم، که دختر شجاعی ام. اوایل خوشم میومد. حس خوبی بم می داد. یه جوره خفن طوری... الان؟ انقد دردم میاد از اتفاقا و تصمیما که فقط دلم می خواد کااااااااااش شجاع نبودم هیچ وخ. کاش و این جمله دیه اون حس خوبه اوایل رو بهم نمی ده. برا شجاع بودن، شجاع نامی ده شدن خیلی تاوان دادم، که اصن واقعن می ارزه؟ اینهمه ادم شجاع نیستن و دارن زندگیه خوبشون رو می کنن...
خوب_ که دیدیش حداقل یک سری چیزا که اذیتت میکرد شاید الان دیگه تکرار نشه برات یا فشارش در اون حد نباشه میدونی اینجور وقتا انگار آدم یجورایی هم با واقعیت روبرو میشه هم ته دلش یه چیزایی سوهان_ روحش نمیشه قطعا الان احساس_ بهتری داری یادم_ یه روزی با این اسم یا یه اسم دیگه برات نوشتم رفتن هایی هست که هیچ برگشتنی جبرانشون نمیکنه....
سخت بوده هست اما همین که شهامت روبرو شدن رو باهاش داری یعنی خوب _ برات پرستوووو...
ینی انقد سخته که هر کامنت و حرفی رو می خونم گریه هام سرازیر می شن... من تو حسرت یه لحظه دیدنش بودم، بعد از یک ساااال دیدمش و الان؟ می تونم داشته باشمش و می گم نه... واقعن تواناییه اینهمه درد رو ندارم... بعد هی جمله ت رو زمزمه می کنم:
رفت هایی هست که هیچ برگشتی جبرانشون نمی کنه...
اگه بودم بغلت میکردم پرستو..
منم نوشته بودم
به شقایق سوگند که تو برمیگردی من به این معجزه ایمان دارم.
الان اما دلم میخواد گذشته باشه دوره ی معجزه
اخ میرا... اخ
بعد؟ گریه ندارم، بغض ندارم.دلتنگ و کلافه م... ینی یه برزخ و جهنمه کوفتیه. هرکی رو انتخاب می کردم حالم همین می بود... خیلی جای سختیه و فقط می گذرونمش به این امید که روزایی که برن جلوتر کمتر درد کنه جاش. کمتر به یادش باشم و دلتنگش باشم. کمتر اذیت کنه دوست داشتنش و نه گفتنم بهش... الان بلاکه میرا و مثه یه معتاد دارم جووون می دم
پرستو اگه منم این شرایط رو داشته باشم ولی الان بخوام با هیولام کات کنم و و هاپویی هم در کار نباشه، به نظرت تنها بمونم و با هیولایی که عاشقشم کات کنم چون همه چی یه طرفست؟ چون اون میگه من همینم تو اگه میخوای باش نمی خوای نباش؟
حرفی که دیروز بهم زد رفت رو مخم... بعد دو سال بهم گفت : من به درد آرزوهای تو نمی خورم، برو به زندگیت برس
یلدا جان ببین عزیزم هرکسی تو زندگی، تو رابطه ش براش یه چیزی مهمه... من تو هر رابطه ای اگه یه ذره غرورم خدشه دار شه واقعن می میرم، بعد ببین حالت چطوریه تو این رابطه. ببین چند درصد از چیزایی که می خوای رو بت می ده. چقد حالت رو خوب می کنه...
می دونی اگه نگهش داشتی چون فک می کنی دیگه کس دیه ای برات نخواهد امد و این ادم حالت رو خوب نمی کنه، اینکارو نکن... واقعن باور داشته باش که تو لایق حال خوبی. یه رابطه ای که توش احترام باشه برات حداقل، عشق باشه... تلاش باشه واسه خوشحال کردنت... تلاش واسه اینکه این ادم تو رو به ارزوت برسونه...تو رو خوشحال کنه... و می دونی خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش. ببین کجا، چطوری حالت خوبه... ببین ادم این هستی که اگه رها کنی، مطمئن باشی ادم دیه به سراغت میاد. با هممممه ی سختیاش... چون رابطه داشتن سخته، رابطه ی بد داشتن وحشتناکه و واقعن تنها موندن هم اذیت های خودش رو داره... ببین صبوری، ایمان داری و می خوای تحمل کنی... همه ی ادم ها یکجور نیستن... بخدا قده مررررررگ برام سخته الان نه گفتن به هیولام. واقعن هم ربطی به بودن هاپو کنارم نداره، سخته... سخته کسی که عاشقشی و سه سال زحمت کشیدی تا عاشقت شه چشماتو ببندی و بخاطر غرورت و تموم لحظاتی که باهات سرد رفتار کرده بگی نه... که یادت بندازی گریه هاتو، غصه هاتو، یادت بندازی تمووووم دردی که وقتی این ادم نبوده کشیدی رو و دوست داشتن عمیقش رو هم به یاد بیاری و بگی نه... این ینی من خودم رو، غرورم رو خیلی دوست دارم...تو ببین چیو بیشتر دوس داری
چه سخت.. چه انتخاب سختی:(
ولی بهترین و درست ترین انتخاب بوده..
امیدوارم ارامش داشته باشی ...
:(
خیلی سخت... خیلییییی سخت بخدا
خیلی سخت دختر و هرکدوم رو انتخاب می کردم همینقد سخت و دردناک بود برام...
منم این جمله رو تو نوتم دارم ، یه روزی تیک میزنم یعنی؟
نمی دونم... بستگی داره به نُت نوشته هات چقد ایمان داری... بستگی داره چقد بی توقع عشق می ورزی و چقد صبوری داری... من زدم، ایشالا توام می زنی