انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

تنها راه رهایی از وسوسه، تن دادن به ان است...

عایا واقعن؟

میشه انقد لازم نباشه فک کنم و فک کنم و فک کنم و تصمیم بگیرم؟

پاشدم هر  ٣ تا دستشویی و حموم رو سابیدم، سابیدم، سابیدم. فک کردم اعصابم اروم میشه با این کار، حوله هاشو عوض کردم. از اون خوشبو کننده هه تو گلدون جلو اینه ریختم. اعصابم اروم نشد. محکم دندونامو مسواک کردم. خیلی محکم. انقد محکم که اشکم نریزه. که لازم نباشه فک کنم. 

اومدم بیرون. فیلم گذاشتم تو لپ تاپ، گفتم لازم نی انقد به خودت فشار بیاری و فک کنی. هرگهی که دلت خواست بخور. انقدم فک نکن، انقدم منتظر نباشه... چشمامو بستم و به خودم گفتم به خودت خیلی مطمئن و واضح بگو چی می خوای از اینده. مبهم و کدر نباشه تصویرت، حرفت. بعد از اینکه چشماتو باز کردی، خیلی به ادونتج و دیس اندونتج-ای هرچیزی لازم نیست فک کنی، لازم نیس هی بالا پایین کنی هر چیزی رو. دیگه هر قدمی خواستی بردار. نشستم فیلممو نگا می کنمو به خودم گفتم که پرخوری و چاق شدن هیچ کمکی تو روند تصمیم گیریت نمی تونه داشته باشه. و انقد به خودت سخت نگیر و خودت رو اذیت نکن، گناه داری ... بقیه که بهت رحم نمی کنن، خودت به خودت رحم کن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.