جاکلیدی که مسا برام از جمعه بازار خریده از چیزاییه که عاشقشم. اون روز افتاد زمین و حلقه ی فرشته ش شکست. تو همون خیابون زنگ زدم به هاپو، با لب و لوچه ی اویزون و ناراحت که کم مونده بود گریه م بگیره، گفتم جاکلیدیم شکست... گفت اکی غصه نخور برات درستش می کنم.و من مطمئن بودم که نمیشه درست کرد، نمیشه که یه حلقه جوش کرد بش که... امروز صبح رفته بودم پیشش. گلوش درد می کرد. گفته شیر قهوه بخوریم واسه صبحانه با شیرینی؟ گفتم گلوت درد می کنه، شربت گرم عسل بخور، برات درست می کنم... من براش چایی دم کردم و اون داشته با وسایلش جاکلیدیمو درست کرده، با دریلش سوراخ کرده یه گوشه شو و فرشته ی بالدارمو از حلقه رد کرده. تو لیوان چایی ریختم و عسل و ابلیمو و زعفرون هم زدم گذاشتم جلوش رو میز. جاکلیدیمو گذاشته تو دستم. از ذوق بالا پایین پریدمو محکم بغلش کردم، گفتم ادم باید خیلی خوشبخت باشه که تو زندگیش کسی رو داشته باشه که چیزایی رو که دوست داره و خراب می شن براش درست کنن... من تو و مامان رو دارم که خرابکاریامو درست کنه و نذاره وختی از خراب شدن دوست داشتنیام غصه بخورم...
داره اماده می شه بریم بیرون، داره لباس انتخاب می کنه. اومده تی شرت سورمه ایشو انتخاب کنه، گفتم نتچ، با این شلوار این تی شرت مشکیه رو بپوش. تی شرت مشکیه رو پوشیده ...تو عطر فروشی بعد از بو کردن چندتا بو برای اقای رضا، مردد بودم بین دولچه اند گابانا و دیزل. گفتم کدومش؟ عقب وایساده بود. گفت هرکدوم که تو بگی.دولچه اند گابانا رو هل دادم عقب و گفتم اینم حذف کن، همون دیزل... بعد؟ یه جوره محکمی به سلیقه م اعتماد داره.گفت خانوم همین دیزل رو بدید برامون... داشتم برای کادوی اقای رضا، رنگ انتخاب می کردم. یه کاغذ مشکی با رده های طلایی انتخاب کردم با روبان بژ و گل زرشکی-طلایی... وختی داشتم بین کاغذا و روبانا رنگ انتخاب می کردم نظر هاپو رو هم می پرسیدم فقط می گفت اینا با توعه، تو بهتر می دونی. درحالیکه می دونستم حساسیت داره رو انتخاب این چیزا. اما حتی یه نظر نداد... تو ماشین گفت مرسی پرستو، کادوی رضا خیلی شیک شد و خیلی بوی فوق العاده ای براش انتخاب کردی...
من یه دوستی دارم که ازدواج کرده و همسرش که اصن اجازه نمی ده برای اون لباس انتخاب کنه و حتی هرچی خود خانومه می پوشه یا می خره اقاهه می گه اینا چی ان و تو خیلی بدسلیقه ای... حتی خانومه تو دوران عقد یه روز نشسته بود گریه کرده بود که من اصن باهات بیرون نمیام، بس که بنظرت شیک و قشنگ نیستم. اصن بیا با خودت بریم لباس بخریم و هرچی می خوای بخر... هوم. یه حس خوبیه تایید شدنه، مورد قبول بودنه. اینکه تحسین بشه سلیقه ت از طرف کسی که خودش می شناسه لباس و عطر و ... و ادم با سلیقه ای هستش...امروز لذت بردم، از اینکه نظرم رو نمی خواست،بلکه ایستاده بود عقب تا من انتخاب کنم... در حالیکه می دونستم چقد براش مهمه این انتخاب چون هدیه ی تولد برادرش بود...من خودم؟ حتمن باید خودم انتخاب کنم و نظره خودم باشه. هیچ وخ اینجوری عقب واینستادم و اعتماد نکردم به کسی... هاپو بم اعتماد داره. وایمیسته عقب برام... و امیدوارم این اعتماد رو بگا ندم. چون ارزشمندترین داراییه رابطمه...
اوه همسرم من از اونور بووم افتاده.یعنی من اگه بخوام لباس انتخاب کنم هیچ نظری نمیده میگه تو سلیقه ات بهتر از منه.بعد فک کن حتی لباس زیر و شلوارک و ایناشم من واسش میخرم.یعنی هم واسه خودم تنهایی انتخاب میکنم هم همسر.البته هراز چند گاهی یاداوری میکنم که چقد من زن خوب و خوش سلیقه ایم و باید کلاهشو صدمتر بندازه بالا.
قدر این لحظاتت رو بدون.میدونی زندگی به من یاد داده از همه لحظات لذت ببر،یعنی من حتی از خوردن نسکافه اخر شبا تو بغل همدیگه هم لذت میبرم.درسته زندگی سختی داری ولی الان یه دلخوشی بزرگ دارین جفتتون،اونم داشتن همدیگه است
خیلی خوبه ولی می دونی تو خریدای خودت درگیرش کن...نذا بگه هرچی واسه خودت انتخاب می کنی من می پسندم، مردا خیلی حوصله ی خرید رفتن ندارن، تو این موردا بش گیر نده... اما تو چیزای دلبری و لوندی نیگا نکن چی از نظر خودت قشنگتره... رنگ رژ، لباس زیر، لاک و عطر رو بگو باهات باشه... مردا خرید این چیزا رو دوس دارن و نه نمی گن بش...
خیلی خوووبه این و چقدر عالی که همچین نگرشی رو داری تو زندگیت :)
ساری که کامنتم ربطی به متنت نداشت...
خوبه اعتماد تو رابطه.. اصلا اصل رابطس.. قدرشو بدون و نزار از دست بره..
اره واقعن اعتماد خیلی خوبه، خیییلییی
و اوکیه تو وبلاگ من هر کامنت باربط و بی ربطی که دوست داریدو بذارید، راحت باشید ؛)
Khob hes kardm mikham ino bet begm k tahsin mikonm jesaratet ro.
Sorry.nemidoonestm narahatet mikone.
Cm gozashtanm azyatet mikone?
Sorry.I didnet mean to!
نه ناراحت می کنه و نه اذیت... فک می کنم ما حرفی باهم نداریم