خدایا این چه بدبختیه؟ خدایا این دیگه چه جور بدبختیه اخه؟ از خواب پریدم با صداها... گریه م گرفته. گریه م گرفته که حتی نمی تونم کپه ی مرگم رو بذارم. که ٢٤ ساعته بحث و دعوا ست... این جهنم تمومی نداره، خدا ارامش نداشته مونو هم ازمون گرفته ... ما نفرین شده ایم. ما ادمای مصیبت زده ای هستیم که حتی خدا دلش نسوخت برامون و بعد از همه ی سختیه روز، خواب شبمون رو ازمون گرفت...
به زندگی بقیه حسادت می کنم ، به ارامش بقیه حسادت می کنم. به اینکه خواب-ه شب دارن حسادت می کنن... دلم می خواد یکی بیاد فقط همین یک هفته رو با ما زندگی کنه بعد ببینم بازم دم از خوشبختی های کوچک و امید به فرداها حرف می زنه؟ به اینکه نگاه کن چی داری تو زندگیت؟
ما نفرین شدیم...
حرف مداره حرف ندا.
حالت حال خوبه شه پرستو.
عزیزمونی
اوهوم خیلیییی خوب بود متنش :)
مرسی مرسی مررررررسی دنیاتا از مهربونیت
ما نفرین شده ایم..این حرفیه که بهش اعتقاد پیدا کردم:(
واقعن جز این نمی تونه باشه برا من... اینهمه سختی و بدبیاری یکی بدتر از قبلی...پوووووف :|
امیدوارم زود خوب شی.. زود اکی شه شرایطت:(
مرسی ... منم امیدوارم...سالهاست امیدوارم
ای وای پرستو........................
کاش کاری از دستمون بر میومد برات.
خیلی غصه ت رو داریم ماها اما واقعا اگر کاری ازمون بر میاد بگو جدی میگم من به شرفم قسم میخورم میتونی روم حساب کنی پرستو شعار نمیدم عزیزم..........
مرسی واقعن... همین که انقد ساپورتیو هستید، همین که انقد محکم و سفت بهم می گی و میشه روت حساب کرد واقعن ممنونم... واقعن خیلی خیلی ممنونم.
یک گوشهای هم هست بهنام سَلمَک.
یک جایی بین پردهی چهارم و پنجم دستگاه شور.
وقتی میخواهی از شوربیفتی تویِ دشتی.
آنجا؛ درست همان لحظه،
یک مکث میکنی؛
یک توقف چند ثانیهای بین دو پرده.
یک لحظه آواز را به جای آنکه رها کنی توی هوا ،نگه میداری توی گلو.
میپیچانی، مکث میکنی، خسیس میشوی توی خرج کردنش.
چرا؟
چون بعدش که میروی توی دشتی و صدا را رها میکنی،
آزادش میکنی،
آن مکث چند ثانیهای کرشمه میشود روی صدایت.
یک دمِ دلانگیز میآفرینی.
جانِ جهان میشود ترمهی آوازت.
زندگی هم همین است.
گاهی اگر دلش خواست مکث کند پاپی نشوید که هل بدهیدش جلو.
بگذارید لحظهای را توقف کند، دراز بکشد بین دو اتفاق.
رها کنید این با شتاب پیش رفتن را.
کش بیائید میان حادثهها.
دست بیندازید توی جیبتان.
سوت بزنید و خیابانها را فتح کنید و
بسپارید خودتان را به خیالِ خوشِ آسودگی.
شاید زندگی آن نغمهی جادویی که برایتان حبس کرده است در گلو را،
همین زودی،
پشت این مکثِ کشدارِ بدِ حادثهها،
رها کند توی سرنوشتتان.
می دونی چند بار اینو خوندم؟ هی اومدم کامنتا رو تایید کنم، هی اینو خوندم بغضم شده برگشتم.. عالی بود این، عالی
کاش میشد بگم بیا بریم اصن...
کاش میشد بریم واقعن...
:(((((
:|