ببین
اصن با هیچی کار ندارم، با هیچی.فقط کاش جواب این سوالمو می دادی و منم گورمو گم می کردم برا همیشه و هیچ وخ نه سوالی داشتم، نه خواسته ای و نه اعتراضی...
قراره چی بدست بیاریم توو این زندگی، چه لحظه ای از زندگی قراره برام اتفاق بیفته تو اینده، که ارزش اینهمه درد کشیدن رو نه، ارزش اینهمه مردن رو داره؟
تا حالا صدای قلب شکسته ی مامانت رو با صدای بغض دارش شنیدی که پای شکسته و توو گچ گرفته شو می کشه رو زمین و نمی دونه چه گهی بخوره و هیچ راهی برای ازادی نداره رو شنیدی؟
تا حالا مسبب بدبختیه عزیزترین ادم زندگیت شدی؟ تا حالا بسته شدی به پای عزیزترین ادم زندگیت تا نتونه رها بشه؟
چیکار کنم باهات زندگیه لامصب، که فقط یه مدت، فقط یه مدت گه های بیشتر رو سرم نریزی و سختتر نشی و یه کم، فقط یه کم ثابت بمونی، حتی نمی گم خوب شی، فقط ثابت بمونی...
پای گچ گرفته ی مامان دیگه چرا..... :((( متاسفم :(((
مشهد که بودیم پاش پیچ خورد، شکست :((((
عزیزم... قلبم مچاله شد :(( پاراگراف دوم... دست شکسته ی مامانم... دیگه این جمله رو نمیگم که می فهممت ...
متاسفم ....چی بگم واقعن :|