اون روز که با سمی حرف می زدم، سمی گفت پرستو تو خیلی داری سعی می کنی که مراعات هاپو رو کنی. فلان سینما نریم حمید از محیطش خوشش نمیاد، وسط روز نریم گرمه حمید اذیت می شه، با بچه ها شاید زیاد حال نکنه و و و... گفت بذا یه کم بخاطر تو به زحمت بیفته اصن، اذیت شه...
داشتم فک می کردم واقعن من خیلی سعی نمی کنم، خیلی ناخوداگاهه این کارم. من اصولن دوس ندارم ادم ها رو توو شرایطی که راحت نیستن و باش حال نمی کنن بذارم، چون این موضوع رو دوس دارم واسه خودم رعایت شه واسه بقیه خیلی راحت رعایتش می کنم خودم... اما سمی راست می گفت لابد، من نمی ذارم هاپو برای من به زحمت بیفته؟
اون روز لابه لای حرفامون هاپو گفت پرستو می دونی بدیه این رابطه چیه؟ دلم هری ریخت. لبخند رو لبام ماسید گفتم چی؟ گفت اینکه من همه ش با خودم توو جنگم. وقتی بحثی پیش میاد هی فک می کنم اکی این حرکت رو نکن، این حرف رو نزن پرستو ناراحت می شه، پرستوعه ها... من هییییچ وخ انقد خودم رو کنترل نکرده بودم، با هییچ کس.... اما تو یه مدلی ای، یه مدلی ای که خودت باعث می شی ادم بت بی احترامی نکنه، ادم از دلش نیاد ناراحتت کنه... و واقعن فک می کنم این جنگ داشتن با خودم هم بد نیس، دارم یاد می گیرم گاهی خشمم رو کنترل کنم. گاهی واقعن اکیه اما بعضی وختا هم خیلی اذیت می شم. از اینکه یه حرفی رو می خوایتم بگم اما قورتش دادم، حرفه اذیتم می کنه...
نمی دونم جفتمون این مدلکی که برا هم هستیم تا کی می تونیم واقعن ادامه بدیم. اما داشتم فک می کردم هر ادمی به روش خودش توو رابطه بخاطر ادمش به زحمت میفته. به روش خودش واسه ادمش تلاش می کنه و خودش رو اذیت می کنه...و هیچ کس جز دو نفری که توو اون رابطه هستن نمی فهمن که دارن برا همدیگه چه کارایی می کنن... و من؟ وختی اونجایی از حرفامون که گفتم هاپو چی اذیتت کرده بود، شاید ناخوداگاه بوده از سمتم بگو شاید دفعه باید رعایتش کنم... گفت پرستو من نمی خوام رعایت کنی، چون اگه قرار باشه هی حواسمون باشه که همه چی رو برای هم رعایت کنیم یه جا تلنگش در می ره، یه جا یه چیز از دستمون در می ره بالاخره،دلم می خواد خودمون باشیم و فقط حواسمون بهمدیگه باشه... همون وخ بود که لبخند ماسیده م شد لبخند رضایت ...
وقتی نیستی آدم کلی دلتنگ نوشته هات میشه پرستو
خب مچکککککککرم که کلی ...خجالتم میشه از اینهمه مهربونیاتون اخه...قلب-توت فرنگی
ایلا از همون اولش دوس داشت که شبا تا دیر وقت باهم حرف بزنیم چون روزا زیاد فرصت نمیشه طولانی حرف بزنیم و من اوایل ازین بابت خیلی خسته میشدم ولی خب ذوق داشتم برای حرف زدن
صبحا همیشه کسل بودم ولی الان دیگه عادت کردم به بیدار موندن و اصن خودم بیدار نگهش میدارم
میخواستم بگم که بعد از یه مدتی انقدر ادما با هم خو میگیرن که اون چیزایی که برای هم رعایت میکنن میشه جز عادتاشون و هیچ اذیت نمیشن :)
اوهوم دقیقن همینه... بعد اصن اینا انگار میشه ویژگی های و چیزایی که هر رابطه رو منحصربفرد می کنه و تعریف خودش رو می ده...
من یه بار نوشته بودم مارس وقتی رانندگی میکنه نباید باهاش حرف زد.. و توی گرما هم اونم بیرون نمیاد و کلافه ست.. دقیقا بیریتنی هم همین حرفای سمی رو میزنه بهم.. و دروغ چرا گاهی خودم کلافه میشم از رعایت یه سری چیزا که همیشگیه ولی واقعا ته ته دلم برام لذت بخشه که میدونم من میشناسم این آدم رو و دایره ی امنش شدم..
می دونی سمی و بریتنی راس می گن اما ما هرکدوممون وقتی توو رابطه قرار می گیریم یه سری چیزا رو بخاطر هم رعایت می کنیم. بنظر من تا جایی که ادم خودش توو رابطه ش اذیت نباشه هرررررکاری کنه اکیه. بشرطی که خودش راحت باشه، اکی باشه...
من واقعن اگه سمی رو کنارم نداشتم، خعلی تنها بودم. اگه حرفاش برام نبود یا حرفامو گوش نمی کرد فک می کنم یه حفره ی بزرگی می بود توو زندگیم...