* یادم نیست از کیه، اما وقتی می رم پیشش دیه با خودم صبونه نمی برم. هر دفعه یه چیزی می ذاره رو میز واسه صبانه... یه چیزی انقد حالم رو خوب کرد امروز، ظرف شیرو گذاشت بیرون از یخچال، بعد یهو گفت عه تو صبا نمی تونی شیر بخوری، دلت پیچ می ره. یا ظرف پنیرو گذاشت رو میز، گفت از اون پنیرا که تو دوست داری گرفتما، می دونم پنیر لیقوان تبریز که سفت-ه و شوره دوست نداری... بهم گفت چند وقته باهمیم؟ ساعتمو نیگا کردم، دیدم تاریخ زده ١١ ام، گفتم ٥ روز دیه میشه ٨ ماه... پیش خودم فک کردم ٨ ماه گذاشته و خیلی اروم اروم یاد گرفته من چی دوست دارم... داره ظرفای صبونه رو می شوره، رفتم تو اتاق پیش امیرعلی، بچه ی خواهرش- نشستم داریم کارتون می بینیم. می گه من باب اسفنجیم، دایی حمید پاتریک-ه، دایی رضا اختاپوس... می گم عه دایی حمید اختاپوس تره که قدش بلنده، می گه نه دایی حمید پاتریک-ه، پاتریک خنگه... از خنده مرررردم، رفتم اشپزخونه می گم حمید امیرعلی می گه...می گه بلهههه شنیدم، وقتی بجای اینکه پیش من وایسی می ری با بچه صمیمی می شی و شیطنت می کنید همین میشه دیگه. از خنده مردیم جفتمون. داره ظرفا رو می شوره، از پشت می چسبم بهش، دستمو می ذارم رو سینه هاش، جمله ی همیشگیه دستاتو ادب بده رو بم می گه، منم مثه همیشه به حرفش توجه نمی کنم...یکی از چیزایی که در موردش دوست دارم، تمیزی زیاده مردونه شه، یه جوره خووووبی تمیز-ه... یه جوره خوبی همیشه بوی-ه خووبه خودش رو می ده، با اینکه سیگاری-ه، اما سیگاری نیست... دندوناشو مرتب در روز مسواک می زنه، یه عطر مخصوص واسه دستاش داره که بعد از سیگار به دستش می زنه، همیشه جلو پنجره اتاقش سیگار می کشه و توو ماشینش سیگار نمی کشه... بوی مونده ی سیگار هیچ وخ ازش نمیاد. همیشه یه بوی خوش-ه تلخیه که ازش می شنوم... همیشه، همیشه... کشوهاش مرتبه، کشوی ساعتا و ادکلناش جداس، کشوی خوراکیا و عودا و خوش بو کننده های اتاقش. کشوی روتختیاش، کشوی لباساش... و من عاشق اینم که حتی سیمای شارژرش مرتب و پخش و پلا نیست تو اتاقش... یه حس تمیزی، یه بوی تمیزی-ه خوبه همیشگی ای داره...
رفتم تو اتاقش، اومده توو اتاق. داره حرف می زنه. یه جوره خوبیه این لعنتی باهام. یه جوره محترمانه ای. داره بام حرف می زنه از همه چی، دمبلاشو اورده، حرکتامو دونه دونه از رو برنامه بم گفته که چطوری نحوه ی درست زدنه هرکدومشونه، بم گفته خودم برات مکملا و چیزایی که نیاز داری رو می خرم . و همینطور خیلی عادی داره حرف می زنه، نگاش می کنم و فک می کنم لعنتی نزدیک به ٢ هفته ست که باهم س****ک******س نداشتیم. بسه حرف زدن، بسه انقد جنتلمنانه معاشرت کردن بام، لت'ز فا****ک ... بغلش کردم، به دیروز، به پریروز، به این ادمی که دو تا ادمه خیلی متضاد توش زندگی می کنه نیگا می کنم، سرمو جوری می گردونم که گردنم جلوی لباش باشه. گردنم رو می بوسه... بهش می گم می دونی تموم مدتی که احتمال اینکه بخوایم جدا شیم توو ذهنم بود، به چی فکر می کردم؟ تموم مدت نگران تو بودم... نگران این بودم که اگه با دختر دیه دوست شدی، اونم به اندازه ی من حواسش بهت هست؟ به اندازه ی من می دونه چیا اذیتت می کنه؟ می دونه حساسیتات چی ان؟ چه کارایی رو نباید انجام بده؟ حواسش هست که تو رو اذیت نکنه؟ خندیدم گفتم البته می دونم خودمم کم اذیتت نمی کنم اما نگران تو بودم، نگران اینکه دختر بعدی چطوری می خواد باهات باشه...
بوسم کرده، از همون بوسا که بعدش به س****ک*****س می رسی ...
سلام مرسی از اینهمه حس خوب ک از رابطت ب اشتراک میذاری
میخواستم خواهش کنم اگه برات مقدوره لینک اون کلیپ ترکی ک چند پست قبل دربارش گفتی رو بذاری.آخه هرچی گشتم تو نت نبود ک دانلود کنم
ممنون از محبتتون خانم ، لطف داری شوما
اون کلیپ-ه یه ویدئو بود که توو گوشیه خاله م دیدم و لینک دانلود و اینا نداشت. شرمنده م اتفاقن خودمم دوست داشتم که می شد لینکش رو بذارم ...
فقط یه آخیش گنده :)
...................
درمورد سوال دو تا پست عقب تر هم که چندبار میشه رابطه رو زنده بیارن بیرون! هزاااااار باااااار! هزاااااران بار! البته به شرطی که طرفت به قول خودت بیشعور نباشه، بفهمه درد رو.. بفهمه رابطه رو...
خیلی خوشحالم پرستو... نذار خراب شه این رابطه ی قشنگی که اینهمه خوشگل و نرم هدایت شده...
مرسی میلو... خیلی جالبه شوماها نگرانتر از خوده منید واسه رابطه م. بیشتر حواستون هست واسه محبت و مهربونیتون مرسی :)
اره واقعن شاید هزار بار، اگه تو همه ی اون هزار بار یه حرفایی که نباید بهم گفته شه رو نزنیم... من تا وقتی یه سری چیزا که شنیدنش برام سنگین و سخته شاید بتونم وایسم اما بعد از یه سری حرفا، نع دیه... چون رابطه هرچقدم ارزش داشته باشه، ارزش خودم برا خودم بیشتره... اگه تلاش کردم، چون تلاش می بینم از طرف حمید هم و اون حرفایی که نباید رو نشنیدم...
بازم مرسی واسه اهمیت دادنت :)