خونه عزیزجونیم.حالم خوب بود. اکچولی؟ خیلی خوب... از بعد شام دیشب که یه خورش قیمه ی غلیظ و چرب وبا سیب زمینی خلالی نازکا، از همون مدلا سرخ کرده ها که مخصوص کنار قیمه ست خورده بودیم و گفته بودم فردا ناهار یه سوپ ورمیشل شل و ول سبک باشه، که قبل ظهر حیاط رو که برگای درخت عناب و میوه های نرسیده و باد زده ی عناب کثیف کرده بود رو شسته بودم، ناهار سبک خورده بودیم توو راهروی باریک و بلنده رو به حیاط خونه عزیزجون، خواب ظهر کرده بودم، ولو بودم همه ی تایم رو ، عصر شده بود. بزرگترین پیاله ی بستنی سنتی رو برداشته بودم برا خودم، قهوه ترک خاله جون رو با لجبازی تا ته ِ ته خورده بودم که هیچ لردی نمونه که خاله بگه چپه ش کن رو نعلبکیت تا فالتو بگیرم خاله...
همون موقع ها، همون موقع های ولوی حال ِ خوش دار یهو خاله گوشیشو داد بم، گفت این ویدئو رو دیدی؟ ... اخ... اخخخخ... همون ویدئوعه که دوماد به عروس اجازه داده شب عروسیش با عشق قبلیش که بش نرسیده برقصه... اخ، همون جا که چشماش پر می شه، همونجا که دیه نمی تونه خودش رو نگه داره و دستاشو حلقه می کنه دور گردن اقاهه. که انگار دیه نمی تونه و نمی خواد جلو اشکاشو بگیره... بعد؟ لعنتی. این ترکای استانبول ِ لعنتی... با این اهنگاشون. لعنتیا...اشکام واینمیسن. هی تموم میشدو هی پلی می کردم. اهنگ فرهات گوچر... بنی اف اِت قیزیم... بعد اشکام همینطور می ریزن اونجاهایی که می گه: بنی اف اِت...این اهنگای درد داره ترکی استانبولی ِ لعنتی
می دونی، بعضی دردا رو تا ادم با گوشتش، با خونش با قلبش تاچ نکرده باشه، نمی فمه...خوبتر که فک می کنم کلن دردا رو تا ادم نداشته باشه توو زندگیش، عمقش، دردش، زخمش، وسعتش رو حس نمی کنه انگار... هر دردی باشه، هر غمی باشه...
کسی که ادمی رو که عاشق بوده کنارش داره، بش رسیده، چه می فمه وختی که تو داری توو حال زندگیتو می کنی، عاشقیتو می کنی، غذا می خوری، لباس می پوشی، مشکلاتتو داری، اما؟ همییییشه ی همیشه ی دنیا یکی هست، تو تموم لحظه هات که می تونه نبودش رو به رخت بکشه...و هیچ وخ نمی تونی بذاریش کنار. و همیشه یه بغض-ه ته گلوعه، که فقط کافیه تکونش بدی. که اشکات لعنتیا دیه واینمیسن... تو زندگیتو می کنی و همیشه یه سایه هست تو زندگیت...که هی ازمون نپرسین اگه ادم قبلیت برگرده، اونو انتخاب می کنی؟ چیکار می کنی؟... و هیچ کس نمی تونه بفمه این نتونستن تو رو واسه کنار گذاشتن، واسه اینکه اگه گذاشتیش کنار و انتخابت رو کردی پس چه مرگته؟... نمی تونه بفمه چطو داری با ادمی که الان هست عاشقی می کنی، دوستش داری، می بوسیش، تو بغلش اروم می گیری و حتی فکر از دست دادنش هم برات سخته اما دلت برای ادم قبلیت تنگ می شه... هیچ کس نمی تونه بفمه که وختی هراسون از خواب ظهر پا میشم و توو خواب ظهرم دیدم که رابطه م با هاپوم رو از دست دادم، چطو توو خواب و بیداری و سنگینی و کرختیه خواب فقط دمبال گوشیم می گردمو شماره ی هاپو رو می گیرم و با شنیدن صداش گریه می کنم... که هرچی می گه چی شده، که فقط هق هق داشته باشم و خوشال باشم که صداش ماله منه هنوز... و وقتی تلفن رو قطع می کنم، سرمو کنم زیر پتومو باز گریه کنم، که اروم نشم... انقد حتی تصور نبودش سخت بوده برام... بعد؟ شب باشه، فردا باشه، هر تایم و هر کوفت دیگه ای باشه و من یه چیز ببینمو یاد هیولا بیفتم، که قلبم تکون بخوره حتی... هیچ کس این حسا رو نمی فمه. هیچ کس جز قبیله ی دخترا/ پسرایی مثه خودمون... مثه همون عروسی که شب عروسیش با اینکه زندگیش رو با یه ادم شروع کرده، عشق قبلش رو تو بغلش فشار می ده و تموم صورتش از اشک خیس میشه... این تضاد رو هرکسی نمی فمه، این تناقض رو...هیچ کس جز خودمون نمی تونه بفمه چه مرگمونه...
چند روزه بلاتکلیف بودم بعد این نوشته ات چقد حالمو خوب کرد چقد بهم کمک کرد پرستو
ممنونم
واقعن؟ خب خوشحالم واقعن اگه اینطور باشه و تونسته باشم حس خوبی برات داشته باشم خانوم :)
اوهوم، اوهوم، من اصن به ذهنم نرسید که امکان داره متفاوت باشه، چون اینی که من دیدم آقاهه میگه که عروس ِ میخواد با باباش برقصه. ولی اینی که شما میگی، دمش گرم آقای داماد، ولی خوب یه چیز و اصن یه داستان ِ خیلی خیلی عمیق ِ درد داری ِ ....
ارع واااقعن دمش گرم، ینی من خودم فک می کنم خوده من توانایی تحمل این شرایط رو ندارم و اوضاع خیلی پیچیده ست یه جوری .. دمش گرم واقعن.
آخ پرستو گریه کردم باورت میشه همین الان همین لحظه همه ی اون سالها با سرعت نور از جلو چشمم رد شد...آخ آخ که منم از همون قبیله ام...چه خوب گفتی که کسی نمیفهمه این تناقض رو..چه خوب گفتی که از فکر از دست دادن آدم فعلیم من هم میلرزم اما...چه خوب گفتی همه چیزو
اوهوم باورم میشه... حجم همه ی گریه ها و اندوه رو باورم میشه...
هوووم... نیدونم چرا اینطوری شدیم و حتی نیدونم چه کاری از دستمون برمیاد واسه خودمون :|
اخ......
گریه برا پست گریه برا همه چی که تو یه دیقه با تموم جزییات
از جلو چشم میگذره.
اخ برا اونجایی که گروس میگه : و تاریکی تو را از تاریکی جهان جدا می کنم
اخ برا اون تیکه که بورا دوران میگه:
Defalarca denedim olmuyor aşkım
Ne yaptıysam ben seni unutamadım
برا این تناقض که کنار شیرینی عشقی که داریش هم حل میشه هم نمیشه.
که اصلا دلت نمیخواد حل شه هر ادم تو قصه ی خودش و با تو داره ولی میکشه
ولی شـــــکر که عشق توی ادم میدوه.
تنها چیزی که نمی خواستم گریه دار کردن شوماها بود...
اما ...
یا حتی اونجایی که قمیشی می گه: دیگه اسم تو رو هی زمزمه کردن واسه من نه تو میشه، نه فرقی نداره...
چه بدونم... چه بدونم
نه نه پرستو، اون پدر دختره اس که داره باش میرقصه، حتی تکست اهنگ هم همینو میگه که پدره حالا که یهو دیده دختره اش میره شاک شده. بعد اوف این اهنگ خیلی خوبه. ترجیحا اهنگ های مصطفی ججلی هم پیشنهاد میشه. من برم بقیه پست رو بخونم :دی
اره می دونم که اون متن اهنگه از زبون یه پدر هست اما یه جوری می شه چسبوند به این دو تا...
و نه پرسه جان، این دوتا دختر و پدر نیستن، هم از لحاظ سنی مشخصه کاملن، و اینکه خاله گفت اونی که ویدئو رو براش فرستاده سرچ کرده، اینا پدرو دختر نیستن...
البته من یه ویدئو پدرودختر هم دیدم، اما چون لینک ویدئو رو ندارم الان نیدونم منظورت کدوم یکی از ویدئوهاییه که می گم :))
می سی واسه پیشنهاده هم :)
عزیزمم :(((
:(((