انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* من سبک سفر می کنم. کل ساکم می شه یه کوله پشتی و یه کیف دستی کوچیک... همه لباسی که بر می دارم یه دست مانتو و کفش اکی واسه بیرون رفتناس. دو دست لباس خونگی و لباس زیر و حوله... یه دونه جوراب و یه دمپایی رو فرشی.یه کیف کوچیک لوازم ارایش و یه کتاب...
و شبی که قراره برگردم، همه ی لباسامو تو مسافرت می شورم و وختی می رسم خونه فقط یه دست لباس تنم و ماکسیمم حوله م هست که نیاز به شستن داره. از اینکه برسم خونه و کل روز بعد رو مشغول لباس شستن و جابه جا کردن باشم متنفرم. سبک و تمیز مسافرت کردن رو دوست دارم.
و هم اینکه از هی خرید رفتن و خرید کردن متنفرم. نه اینکه متنفرم، نه . ینی خب فروشگاه ها همیشه یه چیزه خوب دارن که ما دوستش داریم و نداریمش و می خوایمش. و هی می خوایم بخریمش. خوب؟ خوب ادم یه بار می ره فروشگاه و چیزی دید می خره و برمی گرده. من تو تهران هم همینم. اصن بلد نیستم برم توو پاساژا فقط نیگا کنم. ینی اگه برم فروشگاه حدمن باید یه چیزی بخرم. واسه همین نمی رم. نگاه کردن خالی برام لذت نداره... لابد واسه همین مدلی بودنامه که هی خاله و مامان می گن خوش بحال شوهرت. چون منم از روز دوم دیه تو تیم مردا بودمو خرید و فروشگاه رفتنا رسمن تعطیل بود. ینی هدف سفر این نیس اخه بنظرم.هدف سفر لم دادن و خوب خوابیدن و غذای خوب خوردن و بستنی زیااااد خوردن و موزیک گوش کردن-ه... 

** سه تا کلمه نوشتم. همون سه تا رو می خوام... یه جور زیادی هم می خوامشون. و با همه ی زیاد خواستن ذهنم اصن درگیر این نیست که خب حالا چطوری و کی... می خوام اقا می خوام

*** من ؟ ادم رابطه ی متقابلم. اصن تعریف رابطه واسه م اینطوریه. ینی الان بیشتر این مدلی شدم. بعد این رابطه متقابل برام تو همه رابطه هاس. خانواده، دوست، پارتنر... وختی من مریض می شم و بابام مثلن بگه عه خودتو لوس نکن و برو سر کلاست و این اداها چیه و فیلان، وختی بابام مریض شه بنظر من لوس کردن و ادا و فیلان-ه... وختی هاپو یه کاری رو بخاطر من انجام نمی ده، در مقابل اگه بگه که اذیت می کنه فیلان کار و بخواد انجامش ندم منم، برام قابل قبوله. وقتی یه دوستی حواسش هست و برام تایم می ذاره، حواسم هست و براش تایم می ذارم... شاید وقتی به عمل می رسه، هرکس به شیوه ی خودش عمل می کنه. واسه هرکسی یه مدل میشه، اما من به اون اصل قضیه، به اون احترام و توجهی که توو پایه ی رابطه هست، نیگا می کنم... و راستش؟ خیلی برام نقش اون ادم فرق نمی کنه. اینکه چقد دور یا نزدیکه بم. وقتی یه کاری رو از من دریغ می کنن در مقابل خیلی انتظار اینکه من اون کارو در حقشون انجام بدم رو نباید داشته باشم... من بلد نیستم حداقل
نظرات 1 + ارسال نظر
پرسه دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 09:20 http://galexii.blogfa.com

واای روم به دیوار. بیا ببین من چجوری میرم سفر :دی دست کم پنج جفت جوراب میبرم :دی بعد فقط یه کیف ِ باربی ِ دستی دارم که مال ِ ژل شستشو و آرایش و دور چشم و ایناس :دی
ولی خوب همه رو تو دو تا ساک ِ کوچیک به صورت خیلی فشرده جمع میکنم :دی
چقدر خوب، حال و هوات حتما عوض شده:-*

هاهاهاااا... نع خو من از این قرتی بازیا ندارم، وسایل بهداشتیم یه مسواک و نخ دندون و دستمال مرطوبه :)
اوهوم، خعلی خوب بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.