انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

* بهرنگ امروز بم تکست داده، سلام، چرا عکسات از حمید کم شده؟؟؟؟؟؟؟؟ ... خنده م گرفته بود، معلوم بود نگران شده واسه رابطه ی من و حمید... هاپو خیلی ادم این سوشال-ا نیست. اینستا هم نداره خودش حتی، بعدتر از وقتی تمرین کردم اینستام کمتر گزارش روزمره م باشه، عکسایی که توو دلش، توو حسش هاپو داشت هم طبعن کمتر شده. بعد از اونجایی که هم هاپو هم بهرنگ جفتشون مشغله شون این روزا زیاده، خیلی خبری از هم ندارن و خب از رابطه مون هم خیلی اطلاع نداشت...
بهرنگ یکی از شوووخ ترین ادماییه که دیدم. و انقد بامزه و جالب و محترمانه بات شوخی می کنه که میمیری از خنده.حتی توو همون تایم کوتاهی که می خواد فقط حالتو بپرسه هم خیلی خوش روعه و شوخیش رو بات می کنه،تو هند درس خونده و یه دنیای جالبی داره واسه خودش... البته من با ادمای شوخ خیلی نمی تونم باشم ینی کسی که هر موقعیت رو طنز میبینه و درواقع ادم جدی ای نیست. تنها کسی که توو هممممه شرایط توانایی شوخی کردن و مسخره بازی و طنز داره و من عادت کردم بش و تایم طولانی باهاش اکی ام سمی-ه... 
انی وی،یه حس خووبی بود که یه دوست نگران حال ِ رابطه مون شده. یه حس ِ خووبی بود که منو پرستویه حمید صدا می کردو حال حمید رو از من می پرسید... هووممم :)
راستی من گفته بودم اینجا که همیشه دوست داشتم بجای اینکه با پارتنرم بصورت مستقیم خودمون اشنا شیم، یکی ما رو بهم معرفی کنه؟ هوم. واقعن اقای دنیا خیلی خووب حواسش هست به همه چی، به هممممه چی... امروز که بهرنگ بم تکست داد، یه دفعه یادم افتاد که عهههه پرستو چه جالبا واقعن، تو و هاپو بهم معرفی شدید... هع :)

** رسول و راضیه یکی از کوووول ترین زوجای دنیان. انققققد ذوق دارم که باهاشون دوست شدم که حد نداره. می دونی شبیه زن و شوهرا نیستن، دغدغه شون شبیه دغدغه ی اونا نیست... انگار دو تا دوستن، دوس پسر دوس دخترن که باهم همخونه شدن... بعد کافیه بگم فیلان چیز چقد خوبه، یا چقد قشنگه، یا دوست دارم یا فیلان فیلم باید باحال باشه، رسول خیلی سریع می گه اکی برات می گیرم . یه حسه جالبی دارن، یه جور خووبی ساپورتیو-ن. بعد می رن پیتزا می خورن، قهوه درست می کنه، عکس جدید می گیرن و باهام شِر می کنن و کللللللی برام تکست می فرستنو شوخی می کنن و حاااال خوب می دن بم... 
من واقعن نمی دونم توو زندگیم چیکا کردم، که اینهمه لایق داشتن دوستای خوبم اطرافم... با اینکه من اصصصصنه اصن دوستای زیاد داشتن رو دوست ندارم، اما یه جور خووبین ادمای اطرافم. یه جووری که تو هیچ جوره نمی تونی فکرش رو کنی که اکی این ادم رو از زندگیم بندازم بیرون...با هممممه ی گه بودنای من می سازن، و کنارم وایمیسن و هممممه شون خیلی حواسشون بم هست. وقتایی که ناراحتم، وقتایی که خوشالم . حواسشون هست که چی دوست دارم یا فیلان چیز رو دیدن برای من بگیرن و و و... من واقعن هیچ وخ انقد ادم خووبی نبودم که بشه انققققد ادم خوب سمتم جذب کنم. مرسی دنیا، مرسی... مرسی واسه دوستای خوب.

*** من یه دفتر نُت دارم که الان که فک می کنم راستش نمی دونم اسمش چی بود، اما توش چیزایی که دوس داشتم بخرم رو تووش نوشتم. مثلن همین ایفونی که دستمه یا رژلب طلایی. چیزایی که خب خیلی فک نمی کردم راحت بدستشون بیارم... امروز رسول کپشن یه عکسی که از بی ام دابلیو گرفته بود نوشته بود: به لیست خریدام اضافه شد، نوشته بود: من به جای ارزو داشتن چیزی اون رو به لیست خریدام اضافه می کنم.هرچند که داره این لیست خریدم طولانی میشه، اما این به این معنی نیست که ماشین مورد علاقه مو بش اضافه نکنم...
خوشم اومد از اسمش: لیست خرید... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.