انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

احساس می کنم مغزم، ذهنم داره متلاشی می شه... و چطور میشه که یک نفر، می تونه زندگی چند نفر رو به گه بکشه؟ ... اوایل که می رفتم پیش هاپو، می گفت بیا بغلم، بعد یکی دو باری که می رم پیشش، نمی گه بیا بغلم، می گه بیا سر جات... بعد؟ الان اخه کجاییی که بیام سرجام؟ هان؟ انقد دندونامو بهم فشار دادم که احساس می کنم هرلحظه باید ... نیتونم این پست رو تموم کنم. نیتونم...

نظرات 2 + ارسال نظر
میلو پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 01:17

همیشه یه گه زننده باید وجود داشته باشه..

پرستو؟ آروم باش..

نیدونم... اصن اعصابم اکی نیس :|

فهیمه چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 13:15

پرستو.... دیشب توو دعاهام یاد تو و میلو و دوستت مهسا هم بودم.. آروم شی ایشالا و این پستای اینجوریت رو دیگه نبینیم ❤

من خیلیییییی خوشبختم که یه سری ادما هستن با اینکه منو ندیدن، اما انقد منو دلخواسته هامو توو یادشون نگه می دارن... مرسی جانم، دنیاااااتا مرسی و من هنوز و همیشه نیاز دارم دعاهاتونو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.