انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

انگشت اشاره

بعد از همون لحظه ای که عکس مانتوم رو به جونو نشون دادم، همون لحظه فهمیدم از خودم بدم میاد... نمی دونم اون لحظه چه ربطی داشت، اما یه لحظه حس کردم اوه، الان توو جاییم که همه زندگیشون گل و بلبل-ه، همه بابا خوبه و عاقل دارن، همه مامان ِ هنرمندم دارن، همه به موقع شوهر کرده، به موقع دیت کرده، به موقع زندگی کرده ان... دوس پسرا و شوهرا همه اخلاقا خوب، همه با شعور، همه خانواده درست و حسابی، همه شلیقه ها شیک و درجه یک، همه بفکر پوست موست و زیبایی، همه تیپا خدا. همه از اووووول راه رو درست اومده، همه با پسرای خفن ِ خوش تیپ ِ مهربون ِ یواش ِ عاشق ِ خاص دنیا دیت دارن یا شوهر کردن، همه زندگیا س***ک***سی، همه خانواده روشن فکر، همه تحصیل کرده، همه لباسا خیلی خاص و از فلان مغازه و فلان تومنی...همه فیلم بین و کتاب خووون و بلاه بلاه
پس اون دلخوشیامون کجا موند؟ همین ذوق زدنه واسه فیلان چیز رسیدنه؟ اصن از کی شد یکی اومد انقد من خوبم من خوبم کرد که رفت روو مخ همه مون... که بدبختی نه اون از ما میکشه بیرون، هم ما مرض داریم ازش نمی کشیم بیرون... 
این وسط بین همممه ی ادمایی که یا پول و موقعیتشو دارن و واقعن خفنن و کسایی که ندارن و توو ذهنش رویا می بینن و هی حرف می زنن و خود خفن بینی و خودشاخ پنداری دارن، این منم که بیشعورم، بی سوادم، هنوز مشکل دارم، هنوز و هرهفته دارم یکی به دو می کنم با اتفاقا، هنوز این منم که بحث دارم، هنوز این منم که واسه خریدن یه ساعت ٣٥٠ تومنی پولامو جمع می کنم، واسه خریدن یه مانتو هی ذوق می کنم، هنوز این منم که وختی دوس پسرمو می بینم می دونم که اخلاق گه هم داره و عاشقشم... هنوز این منم که دوس پسرش اون مرد یواش رویاها نیست، که بم نمی گه هرچی خانومم بگه و بانو و عشقم صداش نمی کنه و تا همیشه پیشم می مونه و بلاه بلاه...تنها منم که نه کار داره، نه هدف داره، نه فوق لیسانس داره ... هنوز این منم که کلی چیزای خوب می بینه و تا یه کم پیش ،دروغ چرا، فک می کرد ای بد نی انتخاباش، اما الان؟ حتی از این حس حالش بهم می خوره... 
یه لحظه حس کردم انققققد خفن هست، خفن خوووب ها، مثل مامان مایا، خوشگل، هنرمند، درس خونده، باسواد، حال خوب، دوستا باسواد باشعور هنرمند، همممه چی خوب، بعد؟ من چی می گم اخه... حالا مامان مایا یکی از ادمای خووبه...
می دونی تو اینستا می خواستیم از روتینمون، از خودمون عکس بگیریم، توو وبلاگ قرار بود از خودمون بنویسیم. یه جا دیدم که می خوایم خودمونو نشون بدیم فقط... "خوووب بودن" خودمون رو.... فلان چیزمونو نیگا کنید؟ ما اینجوری واوووویم. اینجوری شد که همه عکسا بهتر از خود زندگی شد اصن انگار...
من هنوزم فیلان لباس ٣٠٠-٤٠٠ تومنی خریدنش برام ذوقه، هنوزم دیدن لباسای برند و توو حافظه نگه داشتنشون و دیتیل دیتیل برا خودم مزه مزه کردنش ذوقه، گفتنشون، نوشتنشون واسه این نی که من فیلانم، من اینجوریم، من اونجوریم...
الان؟ واقعن به این نتیجه رسیدم که من نه خوب هستم، نه می خوام خوبا رو نشون بدم... من معمولیم، من اصن ریدم. تو همه چیزم عاقا. توو رشته ام، تو کارم، تو دوس پسرم، تو ست لباسام... یه لحظه حس کردم اصن من کی ام که بیام بگم اه فیلانی چرا اینجوریه و دونقطه خط بشم. من اگه سلیقه ام اکی بود، تیپ و قیافه ی خودمو اکی می کردم نظر دادن در مورد بقیه پیشکشم. والا بخدا... بقیه هم خوش بحالشون، همه شون خوبن... اونی که ریده منم...
نظرات 7 + ارسال نظر
میرا شنبه 13 تیر 1394 ساعت 10:02 http://Hista7.blogsky.com

موافقم باهات پرستو..میدونی بعضیا هم اصن چیز خاصی نیستنااا اما خدا خیر بده فیسبوک و بعدش اینستا رو که مکانی شد برای تخلیه ی عقده های روانیشون که بیان اونجا و حس کنن اووه چه خفنن مثلا!!!دیدم که میگمااا.....من دلخوشیام کوچیکن برام مهم نیست همین ادمای خاص چی میگن!من واسه خریدن یه ماگ جدید دلم ضعف میره من عاشق مهمونی رفتن نیستم اما تو خیابون وقتی میبینم پیشیا میان پیشم ذوق میکنم و زودی ازشون عکس میگیرم!من نمیخوام خاص بودنه نداشتمو به رخ کسی بکشم... مدتهاس به این نتیجه رسیدم این آدما رو بزارمتو دنیای خودشون بمونن با زرق و برقی که فقط تو عکساشون هست...اعتقاد من ااینه آدمی که نتونه با چیزای کوچیک خوشحال باشه و ذوق کنه هیچوقت زندگی رو نمیفهمه

اررره دقیییییقن منم همینطوری فک می کنم...
بعد راس می گی کسایی که با اینا خوشال نمی شن، زندگی رو نمیفمه

فهیمه پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:33

پرستو.. دیشب همه ش فک میکردم صبح بهت ایمیل بزنم حالا که اینستامم پاک کردم و ازت بخوام اگه جای دیگه ای مینویسی آدرسشو بم بدی.. خب این که یه لحظه برای چند دهمین بار توو این مدت وبلاگتو باز کردم و آدرسو دیدمو خوشال شدم به کنار.. این که با همچین پستی که انگار مدتهااااست توو فکرمه و عذابم میده و نمیدونم چجوری بگم و بنویسم ازش بغضم شد.. ینی نگه داشتم شب موقع خواب باز بخونمشو راحت خودمو خالی کنم.. خب من الان یازده روزه اینستامو دییت اکانت کردم! شاید دلیل آخریه که باعث شد حذفش کنم این نباشه ولی خب این که میدیدم ای بابا اینایی که من زور میزنم برسم بهشون خیلیا بهشون راحت رسیدن و من عمرن بتونم توو موقعیت اونا و همه چی خوب و اوکی و راحت و شیک باشم ترجیح دادم کلن نباشم توو اون محیط.. میدونی؟ درسته این 11 روز برام بیشتر از 33 روز گذشته ولی هنوزم دلم نمیخواد برگردم.. دلم میخواد برگردم به خلوت خودم.. خودم که با این هدف کوچیکام میتونستم انگیزه ی حرکت داشته باشم.. نمیدونم از نظر روانشناسی یا اخلاقی یا هرچی اسم این عقب کشیدنه چیه.. شاید مثلن بگن ریشه توو خود کم بینی و اعتماد به نفسِ کم و اینا داره.. اما خب هرچی که هس فعلن این گوشه ی امن اتاقم بیشتر راضیم میکنه تا دنیای شلوغ و پر از آدمای همه چی پرفکت.......
و اما حرف کلیشه ای ولی واقعنیِ واقعنی این که : مرسی که مینویسی :*

فمیدم نیستی، اما فک نمی کردم که دیلیت اکانت کنی... اگه حالتو بهتر می کنه کار خووبی کردی. اما می دونی هرکسی حق داره خودش باشه، ادم می تونه کسایی که بهترن رو ببینه، خوبا رو ببینه و واسه خودش تمرین باشه، یاد بگیره. من همیشه یاد گرفتن رو دوست داشتم. اما گاهی نگاه ها و حرفا و بلاه بلاه اذیت می کنه ادما رو دیگه... چه بدونم. من که می دونم همینم، معمولیم و ریدم و با دونستش حالم خوووبه. توام انگشت وسطت رو بیار بالا واسه اون چیزایی که اذیتت می کنه وبرو جلو :)

الهام پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 11:17 http://mrs-a.blogsky.com/

الان که منم این مطلب و خوندم دیدم منم انگاری ر.ی.د.م
منم یه روزایی بوده پر بودم از حس خوب بعد به یه لحظه خالی شدم ...پوچ شدم و از خودم پرسیدم اینا یعنی چی !!!!
منم هنوز از خریدن یه ماگ یا یه مانتو گل گلی ذوق میکنم
من تو رو ،پرستو رو واسه خودش دوسش دارم واسه اینکه تظاهر نیست فقط واسه جلوی دوربین نیست من تو رو چون معمولیِ خاص هستی دوستت دارم ...عکسات مصنوعی نیست لبخندات و چشمات که تو بعضی عکسا میخنده:)
منم هنوز واسه خریدن یه چیزایی پولامو جمع میکنم که قلک خرسی دارم
آره یه سریا خیلی شیکن خیلی همه چی اوکی هستن عکساشونو که نگاه میکنی میرسی به یه فاصله ی عمیقی که بین ما و اوناس
درسته یه جاهایی دلم خاص بودن میخواسته دلم تو چشم بودن و خواسته ولی من خود معمولیمون رو بیشتر دوست دارم
من ترجیح میدم بشینم یه وقتایی به عکس دست مادرجون شوما نگاه کنم تا عکس فلان خانم با فلان ساعت مارک و لباس برندشون

عه من حتی نمی دونم شوما کدوم یکی از فالورهای اینستام هستید، چون تقریبن اون نود و خرده ای نفر که موندن می شناسمشون و بلاک نکردمشون...
و ممنوووونم از محبتت و نگاهی که به من داری. لطف داری شوما بم و مچکرم واقعن...
اوهوم، منم با معمولی بودنم حس بهتری دارم، خیلی بهتر :)

وروناک پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 10:47

آخ پرستو پرستو اینارو ول کن خودتو عشقه .من همش میگفتم پرستو طاقت نمیاره که ننویسه ،نگو اومدی یه جای جدید ساختی .هی خواستم بیام ازت بپرسم که چی شده، چخبره و فیلان اما نیومدم .چه خوب که خودت دست بکار شدی و جای جدیدت رو خبر دادی عزیزم:*

مرسی ورونیک جان که هنوز پیگیری... مرسی خانوم از لطفت :)

باران پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 10:09

سلام پرستو :)
مرسی که آدرس جدیدت رو گذاشتی:*

خواهش می کنم :)

میلو پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 00:50

شما لباس سیصد چارصد تومنی واست ذوق داره من همون چل هزار تومنیشم بهم ذوق میده!!!
تعجب میکنم ناراضی ای.. اینهمه جای خوب میری که هیچکس تا حالا نرفته. رشته ای رو خوندی که خود من خیلی دلم میخواست بخونمش!
با دوس پسرت رابطه ات درست و خوبه با اینکه میگی بدی هاشم میشناسی!
من متنفرم از کسی تعریف بیخودی کنم!
تازه چی؟؟ یه قد بلند داری که بقیه هرچقدرم خوب باشن اینو دیگه نمیتونن داشته باشن!!!
من چند وقت پیشا توی بلاگفا یه پست اینجوری گذاشته بودم! نوشته بودم کسی که هزارتا فالوور داره و جواب هیچکی هم نمیده ولی وقتی فقط عکس از مهمونی هاش میذاره این چیو میخواد ثابت کنه به بقیه؟

اون وقت یکی دیگه مثل من که نه جای خوب میره نه کارای خفن میکنه، فقط عکس تغییر دکور اتاقش رو میذاره یا عکس نصفه نیمه ی دوست پسرش رو، هزار تا آشغال پیدا میشن که از این سادگی ایراد میگیرن!!
مردمان ما مریضن پرستو جان.. ما هرکار کنیم باز حرف از توش درمیاد! پس چه بهتر که فقط خوشی هاتو بذاری تا اونایی که چشم ندارن بمیرن از حسودی!!

حتی واقعن نیدونم چه جوابی بدم...دقیقن همین طوره. مررررسی و تو بم خیلی لطف داری...
می دونی من زندگیم همینه، زندگیم همینه که پابلیشش می کنم چه تو وبلاگ چه تو اینستا... حتی هدفم نشون دادن خوشیا هم نی، فقط زندگیمه، همین... و شکر، شکر که خوشی هم دارم بینش.و ناخوشی هم که اووووف.... ای بابا

یاسمن69 چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 23:24

از بهترین پستات بود پرستو .
هنه چیز از این عقده ی نشون دادن به بقیه شروع شده دنبال تایید گشتن خودنمایی ...

مرسی لطف داری شوما
منم همین حس و فکرو دارم...هدفمون از عکسای قشنگ از چیزای قشنگ، رفت سمت نشون دادن و توو چش کردن زندگیامون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.